عضیض. [ ع َ ] ( ع مص ) گزیدن. ( از منتهی الارب ). به دندان گرفتن. ( از اقرب الموارد ). || به زبان گرفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || لازم گرفتن. ( از منتهی الارب ). ملازم گشتن. ( از اقرب الموارد ). عَض رجوع به عض شود. عضیض. [ ع َ ] ( ع اِ ) سخت گزیدن. ( منتهی الارب ). گزیدگی سخت و شدید. ( از اقرب الموارد ). || قرین و همسال مرد. ( منتهی الارب ). قرین. ( اقرب الموارد ).