عضویت

/~ozviyyat/

برابر پارسی: هموندی

معنی انگلیسی:
membership, seat

لغت نامه دهخدا

عضویت. [ ع ُ وی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) عضو بودن. کارمند بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضو شود.

عضویة. [ ع َ ض َ وی ی َ ] ( ع ص نسبی ) تأنیث عضوی ، منسوب به عِضاه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عضاه و عضاهة و عضوی و عضاهی شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عضو بودن کارمند شده .

فرهنگ معین

(عُ یَّ ) [ ازع . ] (مص جع . ) عضو بودن ، کارمند شدن .

مترادف ها

fellowship (اسم)
رفاقت، کمک هزینه تحصیلی، دوستی، عضویت، هم صحبتی

membership (اسم)
عضویت

فارسی به عربی

زمالة , عضویة

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: هموَندی 🇮🇷
�نام نوشت�
Nam Nevesht
از واژه �نام نوشت� و �هموندی� می توان بجای واژه �عضویت� در گفتار ها، گزاره ها و سخنان بکار گرفت تا بهتر بتوان گویش و زبان پارسی را درست تر و زیباتر در فرهنگ خود بازگو نمود.

بپرس