عصمه الدین

لغت نامه دهخدا

( عصمةالدین ) عصمةالدین. [ ع ِ م َ تُدْ دی ] ( اِخ ) دختر منوچهربن فریدون شروانشاه ممدوح خاقانی شاعر است. خاقانی چند بار مدح او را گفته و یک بار نیز اورا برای اجازت سفر شفیع قرار داده است :
عصمةالدین صفوةالاسلام را
افتخار دین و دنیا دیده ام.
خاقانی.
عصمةالدین شاه مریم آستین
کآستانش بر جنان خواهم گزید.
خاقانی.
ای کعبه ملک عصمةالدین
من بنده رایگان کعبه.
خاقانی.

عصمةالدین. [ ع ِ م َ تُدْ دی ] ( اِخ ) دختر معین الدین اُنز. از زنان نیکوکار دمشق در قرن ششم هجری بود. وی مدرسه ای برای فقیهان و صوفیه در دمشق بنا کرد و رباطی ساخت ، و از اینگونه امور خیریه بسیار کرد و برای آنها اوقاف بسیاری قرار داد. و سرانجام در رجب سال 581 هَ.ق. در دمشق درگذشت. ( از اعلام النساء از الروضتین فی اخبار الدولتین مقدسی ، و الدراس نعیمی ، و النجوم الزاهره ابن تغری ، و شذرات الذهب ابن عماد )..

فرهنگ فارسی

دختر معین الدین انز از زنان نیکوکار دمشق در قرن ششم هجری بود وی مدرسه برای فقیهان و صوفیه در دمشق بنا کرد و رباطی ساخت و از اینگونه امور خیریه بسیار کرد و برای آنها اوقاف بسیاری قرار داد

پیشنهاد کاربران

بپرس