عصره

لغت نامه دهخدا

( عصرة ) عصرة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) اسم المرة است از مصدر عَصر. یک بار فشردن. ( از اقرب الموارد ). || درختی است بزرگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عصرة. [ ع َ ص َ رَ ] ( ع اِ ) غبار بسیار. ( منتهی الارب ). غبار. || بوی خوش طیب. || اِعصار برای زوبعة و دختر بالغ.( از اقرب الموارد ). رجوع به اعصار شود. || ج ِ عاصِر. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عاصر شود.

عصرة. [ ع ُ رَ ] ( ع اِ ) پناه و رهایی جای. ( منتهی الارب ). ملجاء. ( اقرب الموارد ). || نزدیکی و قرابت : هؤلاء موالینا عصرة؛ این جماعت نسبشان به ما التصاق دارد و از نزدیکان ما می باشند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || مانع شدن دختر رااز شوی کردن و تزویج. || أخذ عصرة العطاء؛ پاداش و ثواب بخشش را گرفت. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پناه و رهایی جای نزدیکی و قرابت گویند هولائ موالینا عصره یعنی این جماعت نسبشان به ما التصاق دارد و از نزدیکان ما میباشند

پیشنهاد کاربران

بپرس