[ویکی فقه] در هر عصری، عصر جدیدی وجود داشته و پا به پای زمان و زندگی پیش آمده است، همان گونه که در این عصر نیز شاهد عصری جدید هستیم که کمتر کسی از عهده انکار آن بر می آید.
عصر جدید از چه زمانی آغاز می شود؟ پرسش از «عصر جدید» پرسشی مدام است. شاید بتوان این پرسش و گونه های متعدد آن را از پرتکرارترین پرسش های بشری دانست. به احتمال زیاد عصری را نمی توان در نظر گرفت که این پرسش در آن طرح نشده باشد. گویی یکی از لوازم زندگی در هر عصری، توجه یافتن به زمینه های نو است که تحت عنوان «زمان تازه»، «روزگار نو» و «عصر جدید» خود را نشان می دهد و در قالب پرسش از طلیعه عصر جدید برای یافتن زمان آغاز آن بر عقل ها و ذهن ها تحمیل می شود.شاهد بر موضوع، این واقعیت است که برای انسان های همه دوران ها، حتی دوران هایی که ما آن را کهن و قدیمی و حتی کهنه می پنداریم، چیزی با عنوان «زمان نو» و «عصر جدید» مطرح بوده است. در هر برهه از تاریخ و در هر مقطع از زندگی، خواه ناخواه زمینه ای به چشم می خورد که با چیزی جز کلید واژه «عصر جدید» قابل تبیین نیست. به دیگر سخن، در هر عصری، عصر جدیدی وجود داشته و پا به پای زمان و زندگی پیش آمده است، همان گونه که در این عصر نیز شاهد عصری جدید هستیم که کمتر کسی از عهده انکار آن بر می آید.یافتن پاسخی منطقی و مستدل برای منشا «عصر جدید» یا عصرهای جدید در نهایت دشواری است. به درستی دانسته نیست که عصر جدید در هر عصری چگونه شکل می گیرد و ذهن ها و زبان ها را به خود معطوف می کند. پرسش بی پاسخ تر این بحث، موضوعِ اصل داری عصر جدید است که بدینگونه قابل طرح است: آیا عصر جدید واقعیت دارد؟گذشته از عصر جدید متاخر که با انقلاب های سایبری و تکنولوژی های محسوس و ملموس مرزهای خود را تا دورترین حوزه ها گسترش داده است، عصرهای جدید پیشین برای ما در نهایت مجهولی و نامعلومی است. بر این پایه، اگر کسی بپرسد عصر جدید روزگار اواخر صفویه با عصر جدید دوران زندیه و افشاریه چه بوده، چه جوابی باید داد؟ درست است که هیچ جواب واضح و حتی حداقلی برای این پرسش ما به نظر نمی رسد، در عین حال در مراجعه به متون ادبی و غیرادبی هر یک از دوره های یاد شده ما با مقوله «عصر جدید» مواجهیم که البته خوبی و بدی آن چندان تفکیک شده و روشن نیست.به دلیل وجود همین دو زمینه؛ یعنی اصل طرح شدن عصر جدید در هر دوره ای از یک طرف و فقدان روشن بودن مفهوم و منطوق عصر جدید در هر یک از ادوار قابل بحث، شاید این نتیجه گیری عرفی نه برهان و استدلال عقلانی چندان دور از ذهن نباشد که بگوییم: عصر جدید، چیزی است برآمده از اندرون زندگی در هر دوره ای. به دیگر سخن کشش زندگی و امتداد یافتن آن و اشتمال آن بر زمینه های گوناگون به ظاهر متفاوت از نوع: تازه و نو و قدیم و جدید و پیر و جوان، شکل گیری و طرح شدن عصر جدید را در هر دوره ای الزام می کند و نتیجه این می شود که بگوییم: زندگی در جریان خویش ملازم با عصر جدید است و نمی تواند بدون عصر جدید باشد و خالی از آن. بعد از همه این توجیه ها وجود عصرهای جدید پیوسته و متکرر نه یک عصر جدید این پرسش بنیادی و اساسی را پیش می آورد که عصر جدید واقعی کدام است؟ به عبارت دیگر: در میان عصرهای جدیدی که تا امروز طرح شده و مورد پذیرش واقع شده و عصر و نسل بدان تن در داده اند و براساس استلزامات آن زندگی خویش را تنظیم نموده اند، کدام عصر جدید به واقع جدید است و مصداق اکمل «عصر جدید»؟اگر بخواهیم تمام آنچه را که گفتیم در عبارتی توام با قرینه خارجی به بیان بیاوریم که برای غالب انسان ها نمادین و هویدا باشد، می توانیم به فیلم معروف چارلی چاپلین با نام «عصر جدید» اشاره کنیم. در آن زمان که فیلم چاپلین روی پرده می رفت، کمتر کسی فکر می کرد که انسان روزی از آن ماشین های غول پیکر و هضم شدن انسان در میان پیچ و مهره خلاص خواهد شد و تمام آنچه را که در هزاران جلد کتاب نوشته در یک لوح الکترونیکی جا خواهد داد و تمام کارخانه های غول پیکر خویش را در یک مشت گرد بی رنگ و بو به نام «نانو تکنولوژی» دفن خواهد کرد.حالا، آن عصر جدید خاطره ای بیش نیست و تردید نیست که اگر فیلمسازی دیگر چه کمدین و چه مستندساز و چه داستانی ساز بخواهد فیلمی با عنوان «عصر جدید» بسازد، آنگونه نخواهد ساخت که چاپلین ساخته است و یقیناً از هر چیزی هم که سخن بگوید، از مضامین آن فیلم سخن به میان نخواهد آورد. بماند که برداشت هر فرد و تبعاً هر فیلمسازی از عصر جدید با فیلمساز دیگر و هر فرد دیگری فرق می کند. پس عصر جدید هر فرد نیز خود هزاران عصر جدید است و در هر نگاهی به گونه ای طرح می شود.
عصر جدید از چه زمانی آغاز می شود؟ پرسش از «عصر جدید» پرسشی مدام است. شاید بتوان این پرسش و گونه های متعدد آن را از پرتکرارترین پرسش های بشری دانست. به احتمال زیاد عصری را نمی توان در نظر گرفت که این پرسش در آن طرح نشده باشد. گویی یکی از لوازم زندگی در هر عصری، توجه یافتن به زمینه های نو است که تحت عنوان «زمان تازه»، «روزگار نو» و «عصر جدید» خود را نشان می دهد و در قالب پرسش از طلیعه عصر جدید برای یافتن زمان آغاز آن بر عقل ها و ذهن ها تحمیل می شود.شاهد بر موضوع، این واقعیت است که برای انسان های همه دوران ها، حتی دوران هایی که ما آن را کهن و قدیمی و حتی کهنه می پنداریم، چیزی با عنوان «زمان نو» و «عصر جدید» مطرح بوده است. در هر برهه از تاریخ و در هر مقطع از زندگی، خواه ناخواه زمینه ای به چشم می خورد که با چیزی جز کلید واژه «عصر جدید» قابل تبیین نیست. به دیگر سخن، در هر عصری، عصر جدیدی وجود داشته و پا به پای زمان و زندگی پیش آمده است، همان گونه که در این عصر نیز شاهد عصری جدید هستیم که کمتر کسی از عهده انکار آن بر می آید.یافتن پاسخی منطقی و مستدل برای منشا «عصر جدید» یا عصرهای جدید در نهایت دشواری است. به درستی دانسته نیست که عصر جدید در هر عصری چگونه شکل می گیرد و ذهن ها و زبان ها را به خود معطوف می کند. پرسش بی پاسخ تر این بحث، موضوعِ اصل داری عصر جدید است که بدینگونه قابل طرح است: آیا عصر جدید واقعیت دارد؟گذشته از عصر جدید متاخر که با انقلاب های سایبری و تکنولوژی های محسوس و ملموس مرزهای خود را تا دورترین حوزه ها گسترش داده است، عصرهای جدید پیشین برای ما در نهایت مجهولی و نامعلومی است. بر این پایه، اگر کسی بپرسد عصر جدید روزگار اواخر صفویه با عصر جدید دوران زندیه و افشاریه چه بوده، چه جوابی باید داد؟ درست است که هیچ جواب واضح و حتی حداقلی برای این پرسش ما به نظر نمی رسد، در عین حال در مراجعه به متون ادبی و غیرادبی هر یک از دوره های یاد شده ما با مقوله «عصر جدید» مواجهیم که البته خوبی و بدی آن چندان تفکیک شده و روشن نیست.به دلیل وجود همین دو زمینه؛ یعنی اصل طرح شدن عصر جدید در هر دوره ای از یک طرف و فقدان روشن بودن مفهوم و منطوق عصر جدید در هر یک از ادوار قابل بحث، شاید این نتیجه گیری عرفی نه برهان و استدلال عقلانی چندان دور از ذهن نباشد که بگوییم: عصر جدید، چیزی است برآمده از اندرون زندگی در هر دوره ای. به دیگر سخن کشش زندگی و امتداد یافتن آن و اشتمال آن بر زمینه های گوناگون به ظاهر متفاوت از نوع: تازه و نو و قدیم و جدید و پیر و جوان، شکل گیری و طرح شدن عصر جدید را در هر دوره ای الزام می کند و نتیجه این می شود که بگوییم: زندگی در جریان خویش ملازم با عصر جدید است و نمی تواند بدون عصر جدید باشد و خالی از آن. بعد از همه این توجیه ها وجود عصرهای جدید پیوسته و متکرر نه یک عصر جدید این پرسش بنیادی و اساسی را پیش می آورد که عصر جدید واقعی کدام است؟ به عبارت دیگر: در میان عصرهای جدیدی که تا امروز طرح شده و مورد پذیرش واقع شده و عصر و نسل بدان تن در داده اند و براساس استلزامات آن زندگی خویش را تنظیم نموده اند، کدام عصر جدید به واقع جدید است و مصداق اکمل «عصر جدید»؟اگر بخواهیم تمام آنچه را که گفتیم در عبارتی توام با قرینه خارجی به بیان بیاوریم که برای غالب انسان ها نمادین و هویدا باشد، می توانیم به فیلم معروف چارلی چاپلین با نام «عصر جدید» اشاره کنیم. در آن زمان که فیلم چاپلین روی پرده می رفت، کمتر کسی فکر می کرد که انسان روزی از آن ماشین های غول پیکر و هضم شدن انسان در میان پیچ و مهره خلاص خواهد شد و تمام آنچه را که در هزاران جلد کتاب نوشته در یک لوح الکترونیکی جا خواهد داد و تمام کارخانه های غول پیکر خویش را در یک مشت گرد بی رنگ و بو به نام «نانو تکنولوژی» دفن خواهد کرد.حالا، آن عصر جدید خاطره ای بیش نیست و تردید نیست که اگر فیلمسازی دیگر چه کمدین و چه مستندساز و چه داستانی ساز بخواهد فیلمی با عنوان «عصر جدید» بسازد، آنگونه نخواهد ساخت که چاپلین ساخته است و یقیناً از هر چیزی هم که سخن بگوید، از مضامین آن فیلم سخن به میان نخواهد آورد. بماند که برداشت هر فرد و تبعاً هر فیلمسازی از عصر جدید با فیلمساز دیگر و هر فرد دیگری فرق می کند. پس عصر جدید هر فرد نیز خود هزاران عصر جدید است و در هر نگاهی به گونه ای طرح می شود.
wikifeqh: عصر_جدید