عصاره

/~osAre/

مترادف عصاره: آب، افشره، جوهر، چکیده، شهد، شیره، عرق، عصیر، لب، مرق

برابر پارسی: افشره، شیرابه، فشرده

معنی انگلیسی:
concentrate, distillate, essence, extract, juice, liquor, squash, expressed juice, ooze

لغت نامه دهخدا

( عصارة ) عصارة. [ ع ُ رَ ] ( ع اِ ) عصار. ( منتهی الارب ). آنچه به فشاردن بیرون آید از آب و روغن و جز آن. ( غیاث اللغات ). چیزی که از فشاردن بچکد. ( دهار ). آنچه خارج شده است از چیز فشرده شده. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عصاره شود : و عصارة حب الرمان و خاصة الحامض منه اذا طبخ و خلط بالعسل ، کان نافعاً فی القروح التی فی الفم. ( ابن البیطار ).
- عصارةالبنج ؛ افشرده بزرالبنج است و بدل آن عصاره عوسج. ( از اختیارات بدیعی ) ( از الفاظالادویة ).
- عصارةالخشخاش ؛ افیون است. ( فهرست مخزن الادویة ).
- عصارةالسوس ؛ رب السوس است به شیرازی. ( الفاظ الادویة ).
- عصارةالغافث ؛ غافث تر را بکوبند و آب بگیرند و در آفتاب نهند تا منجمد گردد و بردارند و استعمال کنند، و در غایت تلخی بود مانند صبر. ( از اختیارات بدیعی ).
- عصارةالقرظ ؛ اقاقیا است. ( اختیارات بدیعی ) ( فهرست مخزن الادویة ) ( تحفه حکیم مؤمن ).
- عصارةالمامیثا ؛ به فارسی شاف مامیثا گویند، بهترینش آن بود که زرد و سبک باشد. طریق ساختنش آن است که آبش را بگیرندو بجوشانند تا غلیظ شود، پس شافها سازند و در سایه خشک ساخته نگاه دارند.
- عصارةالمشک ؛ عصارةالسوس و رب السوس است. ( از اختیارات بدیعی ).
|| آنچه ماند از ثفل. ( منتهی الارب ). ثفل چیزی که افشرده شود. ( غیاث اللغات ). آنچه باقی مانده باشد از ثفل پس از فشردن ، و آن تفاله چیزی است که فشرده اند. ( از اقرب الموارد ). کنجاره. ( دهار ) ( تفلیسی ). || رجل کریم العصارة؛ مرد سخی در وقت مسألت و درخواست. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اشتف عصارة أرضی ؛ غله زمین مرا برداشت. ( از اقرب الموارد ).
عصاره. [ ع ُ رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) عصارة. آب افشرده نباتات است ، اعم از آنکه خشک کنند یا نکنند. ( تحفه حکیم مؤمن ). به معنی عصیر است اما در آنچه به آتش و آفتاب منعقد کرده باشند استعمال می نمایند. ( مخزن الادویة ). افشره. ( تفلیسی ). افشاره. فشاره. فشرده. افشرده. شیره. رُب. چکیده. آب : و از ری کرباس و برد وپنبه و عصاره و روغن و نبیذ خیزد. ( حدود العالم ).
ز ما اینجا همی کنجاره ماند
چو روغنگر گرفت از ما عصاره.
ناصرخسرو.
ازبهر آنکه اندر قنطوریون و اندر عصاره او یعنی افشره او این قوتها و این منفعتها از او [ از خشکی و قبض ] بحاصل آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). عصاره نایی بقدرتش شهد فایق گشته. ( گلستان سعدی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شیره، افشره، چکیده هرچیزفشرده شده، آب میوه یاچیزدیگرکه بافشارگرفته شود

فرهنگ معین

(عُ رِ ) [ ع . عصارة ] (اِ. ) شیره ، چکیده ، فشرده .

فرهنگ عمید

۱. شیره، افشره، چکیدۀ هرچیز فشرده شده، آب میوه یا چیز دیگر که با فشار گرفته می شود.
۲. [مجاز] خلاصۀ گفتار، نوشتار، یا مطلب دیگر، چکیده.

فرهنگستان زبان و ادب

{extract} [علوم و فنّاوری غذا] عطروطعم دهنده های تغلیط شده ای که از منابعی چون گیاهان و گوشت و مخمر و میوه ها استخراج و استحصال می شوند

واژه نامه بختیاریکا

او زیت؛ زیت؛ مَرَق؛ بَربیم؛ شَلَم

دانشنامه عمومی

اَفشُرِه یا عصاره ماده ای ست که از یک ماده دیگر یا گیاه یا میوه ها از طریق تقطیر یا فشردن یا جوشاندن با کمک یک حلّال مانند آب یا الکل به دست می آید. عصاره ماده ای است دارای مواد موثره گیاهی که خاصیت درمانی را در گیاهان دارویی ایجاد می کند.
به عصاره میوه های شیرین مانند انگور، خرما و توت، شیره می گویند و عصاره گیاهان معطر عرق نامیده می شود. عصاره های گیاهی از نظر شکل فیزیکی به دو دسته مایع و خشک تقسیم می شوند.
عصاره گیاهی مایع: در پروسه عصاره گیری به شکل مایع؛ از حلال های مشخصی برای استخراج عصاره گیاه استفاده خواهد شد. سپس در دستگاه تبخیر، حلال از ماده موثره گیاه جدا می شود. عصاره استخراج شده، پس از جداسازی از حلال ها، تغلیظ می گردد. [ ۱]
عصاره گیاهی خشک: عصاره گیاهی مایع به دست آمده، با قرار دادن در دستگاه خشک کن اسپری ( Spray Dryer ) یا دستگاه خشک کن خلأ ( Vacuum Dryer ) ، به صورت عصاره گیاهی خشک در می آید. [ ۲]
عکس عصاره
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

شیره

مترادف ها

extract (اسم)
خلاصه، زبده، عصاره، شیره

juice (اسم)
جوهر، اب، خوشنامی، شربت، خوشاب، عصاره، شیره، اب میوه

distillate (اسم)
عرق، عصاره

sap (اسم)
خون، عصاره، شیره، شیره گیاهی

extractive (اسم)
عصاره

squeezed juice (اسم)
عصاره

فارسی به عربی

انتزاع , سائل , عصیر , مقتطف

پیشنهاد کاربران

پسانه: ( عصاره )
اَفشُره
Sap
آب، افشره، جوهر، چکیده، شهد، شیره، عرق، عصیر، لب، مرق، شیرابه، فشرده

عصاره[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی عصیر است امّا در آنچه بی آتش به هوا و یا به آفتاب منعقد کرده باشند استعمال نمایند.
عصا، به ظاهر یک کلمه ی عربی است چون هم عین داردوهم ص که این حروف مخصوص زبان عربی است ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) ، ولی اگر عصا کلمه ی عربی باشد. باید چند هم خانواده داشته باشد یابتوان به بابهای عربی برد. . . .
...
[مشاهده متن کامل]
. خیلی وقتها لغات ترکی را با با حروف مخصوص عربی مینویسند. شاید عصا هم یکی از آن کلمات باشد ( اصلان، اسلان ) ، اطاق ( اتاق ) ، عریان ( اوریان ) ، عاشق ( آشیق، او آدام کی حدین آشیب ) . . .

واژه پارسی_ آریایی اساره ( اسار=خون ) شکل اسلی لغت اربیشده ی عصاره همخانواده با لغت لاتین اسانس به مانای خون ( در مجاز شیره هر چیز ) است که در فهرست ریشگان PIE به شکل h₁�sh₂r̥ و به مانای خونblood ثبت شده است. لغت عصاره در تخارستان به شکل ysār/yasar و در لاتین کهن به شکل aser و در سنسکریت به شکلआसुर Asura و در لیدیه ( ترکیه کنونی ) به شکل es�ne ثبت شده است. بدینسان روشن میشود در اربی لغت جعلی معصر به مانای جای آبمیوه گرفتن از لغت عصاره ساخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

धान्यसार dhAnyasAra عصاره دانه= essence of grain

افشره
شیره
این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی: آپیتَن می باشد.
همچنین در پارسی، واژه افشُره برای عصاره بکار می رود.

بپرس