عشماء

لغت نامه دهخدا

عشماء. [ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث أعشم. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اعشم شود. || هر درختی که خشک آن بیش از تر و رطب آن باشد. ( از اقرب الموارد ). زمین که درخت خشکش بیش و ترکم باشد. ( منتهی الارب ). || زمین گردناک. ( منتهی الارب ): أرض عشماء؛ زمین که بجهت رسیدن غبار و گرد، در آن درختان خشک باشد. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس