عشق سال های وبا ( به اسپانیایی: El amor en los tiempos del cólera ) نام رمانی از گابریل گارسیا مارکز به سال ۱۹۸۵ است. فیلمی به همین نام نیز بر اساس آن در سال ۲۰۰۷ ساخته شده است.
ماجرای این رمان در شهری تاریخی در حوزه ی دریای کارائیب در سال های آخر سده ی نوزده و سال های ابتدایی سده ی بیستم میلادی در حالی که کشورهای آمریکای لاتین در آتش جنگ های داخلی بین احزاب نوپا پس از استقلال از امپراتوری اسپانیا می سوختند، رخ می دهد. داستان با مرگ خرمیا دوسنت آمور، عکاس قدیمی شهر، در اثر خودکشی شروع می شود. دکتر خوونال اوربینو، پزشک سرشناس شهر، که با دوسنت آمور رفاقت داشته و هم بازی شطرنج با یکدیگر بوده اند، ضمن انجام کارهای مربوط به صدور گواهی فوت و جواز دفن برای دوست قدیمی خود، از خلال نامه ای که او پیش از مرگش نوشته است، پی می برد که خرمیا دوسنت آمور در تمام این سال ها معشوقه ای پنهان داشته است. اوربینو که مردی پیرو ضوابط و آداب اجتماعی است، از دانستن این واقعیت یکه می خورد؛ هرچند همسرش فرمینا داسا که همیشه به خرمیا دوسنت آمور بدبین بوده چندان از برملا شدن این رازها تعجبی نمی کند. سه روز بعد از وفات دوسنت آمور، دکتر اوربینو در حالی که قصد عزیمت به مراسم تشییع جنازه ی او را دارد، برای قاپ زدن طوطی فراری خودش از شاخه ی درختی بالا می رود، ولی سقوط کرده و جان می دهد. در مراسم ختم او مردی به نام فلورنتینو آریسا پس از اتمام مجلس به فرمینا داسا که بیوه شده است یادآوری می کند که بعد از گذشت بیش از پنجاه سال هم چنان به عشق او وفادار است. این گستاخی در حالی که هنوز فرمینا داغدار مرگ شوهرش است، او را سخت به خشم می آورد و باعث می شود که فلورنتینو آریسا را از خود براند.
داستان سپس با رجعت به گذشته سرنوشت هر یک از این شخصیت ها را در خلال زندگی آن ها پی می گیرد. فرمینا داسا شاگرد مدرسه ی صومعه ی مریم مقدس است. پدرش لورنزو داسا که در ضمن داستان مشخص می شود مردی شیاد و فرصت طلب است که دامنه ی جرائمش از سرقت احشام تا جعل اسکناس را در بر می گیرد، سال ها قبل شهر زادگاه خود، ریو آچا را ترک کرده و همراه خواهرش اسکولاستیکا داسا و دخترش که به نام مادر مرحومش فرمینا نامیده می شود به آن شهر آمده اند. فلورنتینو آریسا پسر نامشروع مردی سرشناس است که در شرکت کشتی رانی روی رودخانه سهام دار است. پس از آن که پدر تنها از دور مخارج او را تأمین کرده و از رابطه ی مستقیم با او اجتناب کرده، فلورنتینو با نام خانوادگی مادرش شناخته شده است. مادر او، ترانزیتو آریسا، زنی باکفایت است که مغازه ی خرازی دارد و در عین حال پول نزول می دهد. فلورنتینو زیر نظر مردی آلمانی به نام لوتار توگور که فناوری تلگراف را به آن شهر آورده در اداره ی تلگراف کار می کند و در روزی که برای دادن تلگرافی نزد لورنزو داسا می رود عاشق دختر او فرمینا می شود. عمه ی فرمینا از یک سو و مادر فلورنتینو از سوی دیگر مشوق این عشق نوجوانی می شوند و نامه های زیادی به طور مخفیانه بین عاشق و معشوق جوان رد و بدل می شود. پس از رسوایی پیدا شدن نامه در مدرسه، فرمینا را از مدرسه ی صومعه اخراج می کنند و لورنزو در تلاش برای این که رابطه ی او و فلورنتینو آریسا را قطع کند، دختر را با خود به سفری طولانی می برد. در تمام طول سفر رابطه ی مخفیانه ی فلورنتینو و فرمینا از طریق تلگراف ادامه پیدا می کند. پس از تلاش ناکام و ساده لوحانه ی فلورنتینو برای پیدا کردن گنج در دریا، برای اولین بار فرمینا در عشق خودش به او شک می کند و عاقبت وقتی پس از سال ها به همان شهر باز می گردد، با دیدن فلورنتینو آریسا حس می کند که احساسی به او ندارد و او را از خودش می راند.
ماجرای این رمان در شهری تاریخی در حوزه ی دریای کارائیب در سال های آخر سده ی نوزده و سال های ابتدایی سده ی بیستم میلادی در حالی که کشورهای آمریکای لاتین در آتش جنگ های داخلی بین احزاب نوپا پس از استقلال از امپراتوری اسپانیا می سوختند، رخ می دهد. داستان با مرگ خرمیا دوسنت آمور، عکاس قدیمی شهر، در اثر خودکشی شروع می شود. دکتر خوونال اوربینو، پزشک سرشناس شهر، که با دوسنت آمور رفاقت داشته و هم بازی شطرنج با یکدیگر بوده اند، ضمن انجام کارهای مربوط به صدور گواهی فوت و جواز دفن برای دوست قدیمی خود، از خلال نامه ای که او پیش از مرگش نوشته است، پی می برد که خرمیا دوسنت آمور در تمام این سال ها معشوقه ای پنهان داشته است. اوربینو که مردی پیرو ضوابط و آداب اجتماعی است، از دانستن این واقعیت یکه می خورد؛ هرچند همسرش فرمینا داسا که همیشه به خرمیا دوسنت آمور بدبین بوده چندان از برملا شدن این رازها تعجبی نمی کند. سه روز بعد از وفات دوسنت آمور، دکتر اوربینو در حالی که قصد عزیمت به مراسم تشییع جنازه ی او را دارد، برای قاپ زدن طوطی فراری خودش از شاخه ی درختی بالا می رود، ولی سقوط کرده و جان می دهد. در مراسم ختم او مردی به نام فلورنتینو آریسا پس از اتمام مجلس به فرمینا داسا که بیوه شده است یادآوری می کند که بعد از گذشت بیش از پنجاه سال هم چنان به عشق او وفادار است. این گستاخی در حالی که هنوز فرمینا داغدار مرگ شوهرش است، او را سخت به خشم می آورد و باعث می شود که فلورنتینو آریسا را از خود براند.
داستان سپس با رجعت به گذشته سرنوشت هر یک از این شخصیت ها را در خلال زندگی آن ها پی می گیرد. فرمینا داسا شاگرد مدرسه ی صومعه ی مریم مقدس است. پدرش لورنزو داسا که در ضمن داستان مشخص می شود مردی شیاد و فرصت طلب است که دامنه ی جرائمش از سرقت احشام تا جعل اسکناس را در بر می گیرد، سال ها قبل شهر زادگاه خود، ریو آچا را ترک کرده و همراه خواهرش اسکولاستیکا داسا و دخترش که به نام مادر مرحومش فرمینا نامیده می شود به آن شهر آمده اند. فلورنتینو آریسا پسر نامشروع مردی سرشناس است که در شرکت کشتی رانی روی رودخانه سهام دار است. پس از آن که پدر تنها از دور مخارج او را تأمین کرده و از رابطه ی مستقیم با او اجتناب کرده، فلورنتینو با نام خانوادگی مادرش شناخته شده است. مادر او، ترانزیتو آریسا، زنی باکفایت است که مغازه ی خرازی دارد و در عین حال پول نزول می دهد. فلورنتینو زیر نظر مردی آلمانی به نام لوتار توگور که فناوری تلگراف را به آن شهر آورده در اداره ی تلگراف کار می کند و در روزی که برای دادن تلگرافی نزد لورنزو داسا می رود عاشق دختر او فرمینا می شود. عمه ی فرمینا از یک سو و مادر فلورنتینو از سوی دیگر مشوق این عشق نوجوانی می شوند و نامه های زیادی به طور مخفیانه بین عاشق و معشوق جوان رد و بدل می شود. پس از رسوایی پیدا شدن نامه در مدرسه، فرمینا را از مدرسه ی صومعه اخراج می کنند و لورنزو در تلاش برای این که رابطه ی او و فلورنتینو آریسا را قطع کند، دختر را با خود به سفری طولانی می برد. در تمام طول سفر رابطه ی مخفیانه ی فلورنتینو و فرمینا از طریق تلگراف ادامه پیدا می کند. پس از تلاش ناکام و ساده لوحانه ی فلورنتینو برای پیدا کردن گنج در دریا، برای اولین بار فرمینا در عشق خودش به او شک می کند و عاقبت وقتی پس از سال ها به همان شهر باز می گردد، با دیدن فلورنتینو آریسا حس می کند که احساسی به او ندارد و او را از خودش می راند.
wiki: عشق سال های وبا
عشق سال های وبا (فیلم). عشق سال های وبا ( به انگلیسی: Love in the Time of Cholera ) نام فیلمی به کارگردانی مایک نیوول ساخته ۲۰۰۷ است. فیلم که بر اساس کتابی به همین نام اثر گابریل گارسیا مارکز نوشته شده، داستان مثلث عشقی میان فرمینا دازا ( با بازی جیووانا متزوجیورنو ) ، فلورنتینو آریزو ( با بازی خاویر باردم ) و دکتر خوونال اوربینو ( با بازی بنجامین برت ) است که ۵۰ سال ( ۱۹۳۰ - ۱۸۸۰ ) به طول می انجامد.
تهیه کننده فیلم اسکات استیندورف تنها سه سال مشغول انجام امور حقوقی فیلم از جمله کسب رضایت گارسیا مارکز برای حقوق کتاب و اقتباس آن برای ساخت فیلم بوده است. [ ۱]
این فیلم داستان مردی ( باردم ) است که عاشق دختری جوان و زیبا می شود ولی خواستگاری پولدارتر عشق او را می ربابد و او ۵۰ سال آتی زندگیش را صرف رسیدن به مقام و ثروت می کند تا شاید در این راه بتواند دختر رویاهایش را بدست آورد و دراین میان با زنان زیادی آشنا می شود ولی هیچ کدام در عین زیبایی و ثروت نمی توانند برای او جایگزین عشق اول او شوند.
• خاویر باردم ( فلورنتینا آریزو )
• جیووانا متزوجیورنو ( فرمینا دازا )
• بنجامین برت ( دکتر خوونال اوربینو )
• فرناندا مونتنگرو ( ترانسیتو آریزو )
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفتهیه کننده فیلم اسکات استیندورف تنها سه سال مشغول انجام امور حقوقی فیلم از جمله کسب رضایت گارسیا مارکز برای حقوق کتاب و اقتباس آن برای ساخت فیلم بوده است. [ ۱]
این فیلم داستان مردی ( باردم ) است که عاشق دختری جوان و زیبا می شود ولی خواستگاری پولدارتر عشق او را می ربابد و او ۵۰ سال آتی زندگیش را صرف رسیدن به مقام و ثروت می کند تا شاید در این راه بتواند دختر رویاهایش را بدست آورد و دراین میان با زنان زیادی آشنا می شود ولی هیچ کدام در عین زیبایی و ثروت نمی توانند برای او جایگزین عشق اول او شوند.
• خاویر باردم ( فلورنتینا آریزو )
• جیووانا متزوجیورنو ( فرمینا دازا )
• بنجامین برت ( دکتر خوونال اوربینو )
• فرناندا مونتنگرو ( ترانسیتو آریزو )
wiki: عشق سال های وبا (فیلم)