عشرین

لغت نامه دهخدا

عشرین. [ ع ِ ] ( ع عدد، ص ، اِ ) بیست. از اعداد عقود اصلی و ترتیبی ، در حالت نصب و جر، که در زبان فارسی رعایت این حالت نشود. رجوع به عشرون شود :
سقراط اگر به رجعت بازآید
عشری گمان بریش ز عشرینم.
ناصرخسرو.
بر در تسعین کنند جنگ شبانروز
درگه عشرین ز جنگ هر دو معاف است.
خاقانی.
از در عشرین کتابش خواندمی
وز ره تسعین حسابش کردمی.
خاقانی.

عشرین. [ ع ِ رَ ن ِ ] ( ع اِ ) مثنای عِشر، یعنی شانزده روز فاصله. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به عِشر شود.

فرهنگ فارسی

بیست، عددبیست
( اسم ) بیست ( ۲٠ ) ( در عربی در حالت رفعی و جری آید ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) .
بیست از اعداد عقود و اصلی است در حال نصب و جر که در زبان فارسی رعایت این حالت نشود

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) بیست (۲٠ ).

فرهنگ عمید

بیست، عدد بیست.

پیشنهاد کاربران

عشرین از اعداد عقود اصلی و ترتیبی می باشد
به معنای 20می باشد و در حالت نصبی و جری هست

بپرس