عشرخوان

لغت نامه دهخدا

عشرخوان. [ ع َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) عشرخواننده. طفل نوآموز قرآن خوان ، چرا که طفل را اول ده آیت بطریق تبرک سبق دهند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
وز چوب زدن رباب فریاد
چون کودک عشرخوان برآورد.
خاقانی.
از شجر من شعرا میوه چین
وز صحف من فضلا عشرخوان.
خاقانی.
زآن پس که چار صحف قناعت بخوانده ای
خود را ز لوح بوالطمعی عشرخوان مخواه.
خاقانی.
|| قاری قرآن ، که قرأت کننده و حافظ کلام اﷲباشد. ( برهان قاطع ). قاری کلام اﷲ شریف. || شخصی که بر گور مرده قرآن خواند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || مردم معزول شده. ( برهان قاطع ). معزول. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). معزول از شغل و عمل. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس