تا بوستان چنین است از گل سزد که تو
گر عشرتی کنی همه در بوستان کنی.
مسعودسعد.
شه آنجا روز و شب عشرت همی کردمی تلخ و غم شیرین همی خورد.
نظامی.
بپوش چشم ز وضع جهان و عشرت کن ببند در به رخ کائنات و وحدت کن.
صائب ( از آنندراج ).
بهار آمد ازبهر دفع خزان که عشرت توان کرد در بوستان.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
فال فردا میزنم وِامروز عشرت میکنم.؟
و رجوع به عشرت شود.