عشار

لغت نامه دهخدا

عشار. [ ع َش ْ شا ] ( ع ص ) ده یک گیرنده. ( منتهی الارب ). عُشرگیرنده و جمعکننده آن. ج ، عشارون. ( از اقرب الموارد ). ده یک ستان.راهبان. ( ملخص اللغات حسن خطیب ). باژبان. مکاس. ( زمخشری ). باژران. ( دهار ). راه دار. باجگیر. ده یک گیر. خراج ستان. باژستان. محصل مالیات. عامل زکات. گمرکچی.

عشار. [ ع ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِعُشَراء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( دهار ). رجوع به عشراء شود: و اذا العشار عطّلت ( قرآن 4/81 )؛ و هرگاه شتران باردار، بار نهند. || شترمادگان که بعضی بچه آورده باشد و بعضی منتظر آن. ( منتهی الارب ). || ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ).

عشار. [ ع ِ ] ( اِ ) از درختان کائوچوکی ایران است که بنام اِستَبْرَق مشهور است. رجوع به استبرق شود.

عشار. [ ع ُ ] ( ع ص ، ق ) دهگان ، و آن معدول است از عشرة: جاؤوا عشارعشار؛ دهگان دهگان. ( منتهی الارب ). دهگان دهگان. ( دهار ). معدول است از عشرةعشرة، بصورت نکره ، و آن غیرمنصرف است بجهت وصف و عدل. گویند: جاء القوم عشار؛ یعنی آن گروه ده ده آمدند. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دهگان و آن معدول است از عشره

فرهنگ عمید

ده یک گیرنده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عَشّار به معنای فرد باج خواه می باشد.
در گذشته عشّار به کسی می گفتند که به دستور حاکم ستمگر بابت عوارض و مالیات ورود کالاهای بازرگانان به مرزها و شهرها، ده یک آن اموال را از آنان دریافت می کرد.
کاربرد فقهی
عنوان یاد شده در روایات آمده و به مناسبت در برخی ابواب فقهی، مانند تجارت به کار رفته است.
حکم عشاری
عشّاری حرام است و عشّار بر حسب آنچه در روایات آمده ملعون و از جمله کسانی است که دعایشان مستجاب نمی شود.
معامله با عشار
...

پیشنهاد کاربران

عشار:
عِشار از ع‍َشر به معنای کثرت جمعیت است. یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ اشاره به سرگردانی و بلاتکلیفی عده کثیری از جمعیت در گروه های مختلف در صحرای محشر که در انتظار حسابرسی از خود به سر می برند. وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ زمانی که عِشار یا شتران ده ماهه باردار که نیاز به مراقبت دارند و درد زایمان بر آنان است در صحرای محشر بی صاحب و بلاتکلیف رها شده اند. چون شتر حیوانی است که بدون کمک انسان توانِ به دنیا آوردن فرزندش را ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس