عسول

لغت نامه دهخدا

عسول. [ ع َ ] ( ع ص ) نیزه جنبان. ( منتهی الارب ). سخت اهتزاز. ( از اقرب الموارد ). || مرد نیک صالح. ( منتهی الارب ). واحد عُسُل یعنی مردان صالح. ( از اقرب الموارد ). ج ، عُسُل. ( منتهی الارب ).

عسول. [ ع ُ ] ( ع مص ) سخت جنبیدن نیزه. ( از منتهی الارب ): عسل الرمح ؛ اهتزاز آن نیزه شدید شد. ( از اقرب الموارد ). عَسْل. عَسَلان. و رجوع به عَسْل و عسلان شود.

عسول. [ ع ُ ] ( ع اِ ) ج ِ عَسَل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عسل شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس