عسوف

لغت نامه دهخدا

عسوف. [ ع َ ] ( ع ص ) سخت ستمکار. ( منتهی الارب ). ظَلوم. ( اقرب الموارد ). بیدادگر. || گیرنده به سختی و قوت ، گویند: سلطان عسوف و عَسّاف. ( از اقرب الموارد ). سخت گیرنده. ( ناظم الاطباء ). || بیراه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

سخت ستمکار ظلوم

پیشنهاد کاربران

بپرس