عسو

لغت نامه دهخدا

عسو. [ع َس ْوْ ] ( ع مص ) کلانسال گردیدن. ( از منتهی الارب ). مسن شدن. ( از اقرب الموارد ). عُسوّ. عُسی . عَساء. عَسْوه. رجوع به عسوّ و عُسی و عَساء و عَسْوة شود.

عسو. [ ع َس ْوْ ] ( ع اِ ) شمع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شمع مومی. || موم. ( ناظم الاطباء ).

عسو. [ ع ُ س ُوو ] ( ع مص ) کلانسال گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کلانسال گردیدن و پیر شدن و سست و ناتوان گردیدن از بسیاری ِ عمر. ( ناظم الاطباء ). عَسْو. عُسی . عَساء. عَسْوة. و رجوع به عَسْو و عُسی و عَساء و عَسْوة شود. || درشت و خشک گردیدن نبات و سطبر شدن. ( از منتهی الارب ). سخت خشک شدن و زفت شدن نبات. ( تاج المصادر بیهقی ). ضخیم و سخت شدن گیاه. ( از اقرب الموارد ). عُساء. و رجوع به عُساء شود. || درشت شدن دست از کار. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). ضخیم شدن دست از کار. ( از اقرب الموارد ). || نیک تاریک گشتن شب. ( از منتهی الارب ). سخت شدن تاریکی شب. ( از اقرب الموارد ). تاریک شدن شب. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

کلانسال گردیدن کلانسال گردیدن و پیر شدن و سست و ناتوان گردیدن از بسیاری عمر

پیشنهاد کاربران

بپرس