عسارت

لغت نامه دهخدا

عسارت. [ ع َ رَ ] ( ع اِمص ) عسارة. مسکنت و درویشی و فقر و عیلت وبؤس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به عسارة شود.

عسارة. [ ع َ رَ ]( ع مص ) دشوار گردیدن. ( از منتهی الارب ). ضد یسر. ( ازاقرب الموارد ). || تنگ و سخت گردیدن زمان. || دشوار شدن زادن بچه برای زن. || بیرون نیامدن آنچه در شکم بود. || خلاف کردن. ( از منتهی الارب ). عُسر. رجوع به عسر شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس