عزیز نبود آنکس که تو عزیز کنی
زبهر آنکه عزیز تو زود گردد خوار.
ابوحنیفه اسکافی.
آنکس که چنین عزیز کردت ازبهر تو کرد گوهر و زر.
ناصرخسرو.
تا عزیزم مرا عزیز کنی چون شدم خوار خوار انگاری.
خاقانی.
هر ذلیلی که حق عزیز کنددر عزیزیش منکری منگر.
خاقانی.
هر یکی را کرد اندر سِر عزیزهرچه آن را گفت این را گفت نیز.
مولوی.
دعائی گر نمیگوئی بدشنامی عزیزم کن که گر تلخست شیرینست از آن لب هرچه فرمائی.
سعدی.
چو ما را بدنیا تو کردی عزیزبه عقبی همین چشم داریم نیز.
سعدی.
خدای یوسف صدیق را عزیز نکردبه خوبروئی لیکن به خوبکرداری.
سعدی.
آنکه را کردگار کرد عزیزنتواند زمانه خوار کند.
قاآنی.
ای خدایت عزیز کرده ز خلق بنده را هست میهمان عزیز.
انوری.