عزوق

لغت نامه دهخدا

عزوق. [ ع َزْ وَ ] ( ع اِ ) بار درخت پسته در حال بی مغزیش ، و آن در دباغت بکار آید. یا بار درختی بدمزه زبان گز. ( منتهی الارب ). بار درخت پسته را گویند و بپارسی پسته گویند، چون مغز نباشد دردهد و پوستها را برآیند، و پارسیان او را قزغند گویند و بزغند نیز گویند. ( تذکره ضریر انطاکی ). بار درخت پسته است در سالی که مغز آن منعقد و بسته نشود، و آن دباغت راست. و گویند آن بار درختی است که مزه ای ناپسند دارد. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس