عزوبت

/~uzubat/

مترادف عزوبت: بی همسری، تجرد، تنهایی، مجردی

متضاد عزوبت: تاهل

معنی انگلیسی:
celibacy

لغت نامه دهخدا

عزوبت. [ ع ُ ب َ ] ( ع اِمص ) عزوبة. بی زنی و مجردی. ( ناظم الاطباء ). بی همسری. مجرد بودن. رجوع به عزوبة شود.

عزوبة. [ ع َ ب َ ] ( ع ص ) زمین دورچراگاه و درازراه بسوی گیاه. ( منتهی الارب ). زمینی که از علف و گیاه دور باشد. ( از اقرب الموارد ).

عزوبة. [ع ُ ب َ ] ( ع مص ) بی زن و بی شوهر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ): عزب الرجل ؛ آن مرد را اهل و خانواده نبوده است. ( از اقرب الموارد ). عُزبة. و رجوع به عزبة شود. || ( اِمص ) بی زنی و بی شوئی. ( منتهی الارب ). بی همسری. مجردی. عزوبت. و رجوع به عزوبت شود.

فرهنگ فارسی

عزب بودن، تنهابودن، بی همسربودن، بی زنی، بی شوهری
۱ - ( مصدر ) بی همسر بودن ( مرد و زن ) متاهل نبودن مجرد بودن . ۲ - ( اسم ) بی همسری مجردی .

فرهنگ معین

(عُ بَ ) [ ع . عزوبة ] (اِمص . ) مجردی ، بی همسری .

فرهنگ عمید

عزب بودن، تنها بودن، بی همسر بودن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عزوبت به معنای عزب بودن و تجرد می باشد.
از احکام آن در باب نکاح سخن گفته اند.
← در نکاح
۱. ↑ نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۳۸۲.
...

پیشنهاد کاربران

این واژه رو در ترجمه فارسی جلد اول کتاب تاریخ تمدن اثر ویل دورانت دیدم
انگار مترجم محترم بشدت علاقه به استفاده از واژه های قلمبه سلمبه و کم کاربرد در نوشته هاش داشتن عوض استفاده از کلمات ساده تر و رساتر در گفتار امروزی
...
[مشاهده متن کامل]

شایدم مشکل از مطالعه کم و محدود به کتب درسی اینجانب باشه
باز ممنون که اینجا معنیشو کار کردین