عزوب

لغت نامه دهخدا

عزوب. [ ع ُ ] ( ع مص ) پنهان گردیدن و دور رفتن و دور شدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). دور شدن. ( دهار ). دور شدن و غایب گشتن و مخفی شدن. ( از اقرب الموارد ): عزب عنه حلمه ؛ بردباریش از وی دور شد و بردباری نکرد. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || رفتن. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || بازایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || عزب طهر المراءة؛ غایب شد شوی زن در ایام طهر وی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || عزبت الارض ؛ کسی در آن زمین نبود، خواه حاصلخیز باشد یا غیرحاصلخیز. عَزب. و رجوع به عزب شود.

پیشنهاد کاربران

کلمه ( عزوب ) که فعل مضارع ( یعزب ) ) ) از آن گرفته شده به معنای غیب و دوری و خفأ است ، و این تعبیر اشاره دارد به اینکه همه اشیأ عالم نزد خدای تعالی حاضرند، و هیچ چیز از ساحت مقدس او غایب نیست ، و او هر چیزی را در کتابی حفظ و ضبط کرده و از آن کتاب چیزی زایل نمی شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة . . . ) ( ترجمه تفسیر المیزان )

بپرس