عزم اوردن

لغت نامه دهخدا

( عزم آوردن ) عزم آوردن. [ ع َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) تصمیم گرفتن. اراده کردن :
بر آنم میاور که عزم آورم
به هم پنجه ای با تو رزم آورم.
نظامی.
کجا عزم راه آورد راهجوی
نراند چو آشفتگان پوی پوی.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( عزم آوردن ) تصمیم گرفتن اراده کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس