عزلت گزین
مترادف عزلت گزین: راهب، راهبه، عزلت جو، عزلت نشین، گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
یالقوزک . [ زَ ] ( ص مصغر ) ( مرکب از یالقوز ترکی کاف علامت تصغیر فارسی ) یالقوز. آنکه از معاشرت مردمان گریزد. انزواجو. تنهایی پسند. ناآمیزگار. مردم بدور. آدمی بدور . ( یادداشت مؤلف ) .
فردی که انزوا را ترجیح میدهد و تنهایی را بر سایر چیزها برتر میداند و انتخاب میکند
و گوشه نشینی را اختیار میکند
و گوشه نشینی را اختیار میکند