عزلت گزیدن. [ ع ُ ل َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) گوشه نشینی اختیار کردن. ترک مراوده با مردمان نمودن و به عبادت پروردگار مشغول شدن. ( ناظم الاطباء ) : چون شترمرغی ما سیمرغ دید لاجرم ازننگ ما عزلت گزید.
عطار.
بقیه عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم. ( گلستان ). به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد.