عزج

لغت نامه دهخدا

عزج. [ ع َ ] ( ع مص ) دور کردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گائیدن. ( منتهی الارب ). || به بیل برگردانیدن زمین را. ( منتهی الارب ): عزج الارض بالمسحاة؛ زمین را با بیل زیرورو کرد. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس