عزاداری کردن


معنی انگلیسی:
mourn

لغت نامه دهخدا

عزاداری کردن. [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برپا داشتن مراسم عزا. سوکواری کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). ماتم گرفتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر پا داشتن مراسم عزا سوگواری کردن .

واژه نامه بختیاریکا

زِیدِن وا مزگ؛ وا تیگ زِیدِن

مترادف ها

howl (فعل)
فریاد زدن، زوزه کشیدن، عزاداری کردن

mourn (فعل)
گریه کردن، سوگواری کردن، عزاداری کردن، ماتم گرفتن

فارسی به عربی

عواء

پیشنهاد کاربران

ماتم ساختن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) عزاداری کردن. سوکواری کردن : امیر منوچهر سه روز بر قاعده جیل ماتم ساخت و پس از سه روز در منصب امارت نشست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ قدیم ص 223 ) .
عذاداریدن.

بپرس