عز اسمه

لغت نامه دهخدا

عز اسمه. [ ع َزْ زَس ْ م ُه ْ / م ُ هَُ ] ( ع جمله ٔفعلیه دعایی ) جمله دعائی مرکب از فعل و فاعل ، به معنی نام او عزیز و ارجمند باد. جمله دعایی که معمولاً پس از ذکر نام خداوند آرند. ثنائی که پس از بردن نام خدای تعالی آرند. ذکری که پس از بردن نامی از نامهای خدای تعالی آرند. و رجوع به عَزَّ شود :
که کرد جز خدای عَزَّ اًسمُه ُ
رضا رضای او قضا قضای او.
منوچهری.
بر او ایزد عز اسمه این کرامت پاینده داراد. ( فارسنامه ابن البلخی ).
در ذات تو نهاد ملک عَزَّ اًسمُه ُ
ذهن و ذکاء و فطنت وفرهنگ و هوش و هنگ.
سوزنی.
هست امّیدم بصنع و لطف حق عز اسمه
کاتصالی باشدم با مجلس عالی بکام.
انوری.
تقدیر حق عز اسمه چنین بود. ( گلستان ). شکر نعمت باری عز اسمه همچنان بر من افزونتر است. ( گلستان ). ثروت و دستگاه او باری عز اسمه تمام و مکمل گرداناد. ( تاریخ قم ص 4 ). تا لاجرم حق عز اسمه... ( تاریخ قم ص 8 ).

فرهنگ فارسی

( جمله فعلی ) نامش گرامی است ( درباره خدا به امت همی نماید بفرمان باری عزاسمه - وبواسطه ملائکه ٠٠
جمله مرکب از فعل و فاعل : نام او عزیز و ارجمند باد جمله دعایی که معمولا پس از ذکر نام خداوند آرند ثنائی که پس از بردن نام خدای تعالی آرند

فرهنگ عمید

نامش گرامی باد، نامش گرامی است. &delta، دربارۀ خداوند گفته می شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس