عز

/~ezz/

مترادف عز: احترام، حرمت، عزت

متضاد عز: ذل

برابر پارسی: ارزش، ارج، والایی، فر، ارجمندی

معنی انگلیسی:
honour, glory, power

لغت نامه دهخدا

عز. [ ع َزز ] ( ع مص ) غالب آمدن بر کسی درمعازّة. ( از منتهی الارب ). در معارضه ارجمندی و بزرگی ، بر کسی غالب شدن. ( از اقرب الموارد ). غلبه کردن.( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || با هم چیرگی کردن در خطاب. ( از منتهی الارب ). غلبه کردن کسی را در خطاب و احتجاج. ( از اقرب الموارد ). گویند: اذا عز أخوک فهُن ؛ یعنی هرگاه برادرت چیره گردد و در پاداشش نتوانی ، نرمی و ملاطفت کن. ( منتهی الارب ). یعنی اگر برادرت بر تو غلبه کرد و برابری با او نتوانی ، پس با او نرمی کن. ( از اقرب الموارد ). و در مثل گویند: مَن ْ عَزَّ بَزّ؛ یعنی هرکه غالب آمد بُرد.( منتهی الارب ). یعنی هرکه غلبه کند می رباید. ( از اقرب الموارد ). || گویند: جی به عزاً بزاً؛ یعنی بی شک. ( منتهی الارب ). یعنی لامحاله او را آوردند. || قوی و توانا کردن. ( از اقرب الموارد ). || تنگ شدن سوراخ پستان شتر. ( تاج المصادر بیهقی ). عُزوز. عِزاز. رجوع به عزوز و عزاز شود.

عز. [ ع َزْزَ ] ( ع فعل ) کلمه فعل که بیشتر در دعا استعمال کنند، یعنی باجلال و مجلل و سربلند باد. ( ناظم الاطباء ).و این فعل در ترکیب بکار رود چون عز اسمه و عز نصره و عز و جل. رجوع به این ترکیبات در ردیف خود شود.

عز. [ ع ِزز ] ( ع مص ) ارجمندگردیدن. ( از منتهی الارب ). ارجمند شدن. ( المصادر زوزنی ). عزیز شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || قوی شدن بعدِ خواری. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). قوی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). از اضداد است. ( از اقرب الموارد ). || کمیاب شدن. ( از منتهی الارب ). نایافت شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ): عز الشی ٔ؛ کم و قلیل شد آن چیز آنچنانکه به آسانی به دست نیاید، وچنین چیزی را عزیز گویند. ( از اقرب الموارد ). || روان گردیدن آب. ( از منتهی الارب ): عز الماء؛آب جاری شد. ( از اقرب الموارد ). || روان شدن آنچه در زخم بود. ( از منتهی الارب ): عزت القرحة؛ آنچه در زخم بود جاری گشت. ( از اقرب الموارد ). || عز علی َّ أن تفعل کذا؛ ثابت و درشت شد و لازم گردید و دشوار شد بر من چنین کردن تو. ( منتهی الارب ). لازم و سخت شد بر من که چنین کنی. ( از اقرب الموارد ). سخت آمدن کسی از چیزی. ( المصادر زوزنی ). و نیز: عزّ علی َّ أن أراک کذا؛ دشوار است بر من اینکه تو راچنین ببینم. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گرامی شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گویند: عززت ُ علیه ؛ یعنی گرامی شدم نزد او. ( از منتهی الارب ). || چون گویند: تُحبنی ؟ در جواب آرند لعزّما؛ یعنی نیک دوست میدارم تو را. ( از منتهی الارب ). چون بکسی بگوئی : اء تُحبنی ، یعنی آیا مرا دوست داری ؟ در جواب گوید: لعزما، یا لشدّما، یا لحق ما؛ یعنی حق است آنچه گفته ام. ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عزیزشدن، ارجمندشدن، ارجمندی، خلاف ذل
۱ - ( مصدر ) ارجمند گشتن عزت . ۲ - ( اسم ) ارجمندی مقابل ذل . یا عرض وصول بخشیدن .( نامه نگاری متداول ) رسیدن نامه ( برای احترام مخاطب گویند ) : نامه شما عز وصول بخشید و توضیح معمولا بخشود نویسند و صحیح نیست .
قلعه ایست به روستای بردعه قلعه ایست در رستاق بردعه از نواحی اران

فرهنگ معین

(عِ زّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) ارجمند شدن ، عزیز شدن . ۲ - (اِمص . ) ارجمندی .

فرهنگ عمید

عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی.

پیشنهاد کاربران

بپرس