عرینه

لغت نامه دهخدا

( عرینة ) عرینة. [ ع َ ن َ ] ( ع اِ ) بیشه و درختستان که جای شیر و کفتار و گرگ و مار باشد. ( منتهی الارب ). مأوای اسد و کفتار و گرگ و مار که در آن الفت کنند. گویند: لیث عرینة و لیث غابة. ( از اقرب الموارد ). عَرین.رجوع به عرین شود. ج ، عَرائن. ( از اقرب الموارد ).

عرینة. [ ع ُ رَن َ ] ( اِخ ) قبیله ای است. ( از اقرب الموارد ). قبیله ای از تازیان که در عهد رسول اﷲ ( ص ) ارتداد آوردند. و منسوب بدان عُرَنی شود. ( از ناظم الاطباء ). بطن و طایفه ای بودند از بنی بجیله که در زمان پیغمبر ( ص ) مرتد شدند و پیامبر ( ص ) تا یک ماه ایشان را در قنوت لعن کرد. رجوع به تاریخ بغداد ج 8 ص 173 شود :
ازخفاجه بسر راه معونت یابند
وز عرینه بلب چاه مواسا بینند.
خاقانی.

عرینة. [ ع ُ رَ ن َ ] ( اِخ ) جایگاهی است در بلاد فزارة،و گویند دههایی است در مدینه. ( از معجم البلدان ).

عرینة. [ ع ُ رَ ن َ ] ( اِخ ) ابن ثوربن کلب بن وبرة، از تغلب ، از قضاعة. جدّی است جاهلی. و نسبت بدو عُرَنی شود. ( از الاعلام زرکلی از النویری ).

عرینة. [ ع ُ رَ ن َ ] ( اِخ ) ابن نذیربن قسربن عبقربن أنمار، از بجیلة، از کهلان ، از قحطانیة. جدّی است جاهلی. و تنی چند از نسل او در عهد پیامبر ( ص ) به مدینه وارد شدند ولی اقامت در آنجا را نپسندیدند، و برخی دیگر از آنان مرتد شدند و بعضی از شتران را دزدیدند وچوپانان را کور کردند. پیامبر ( ص ) نیز دستور داد چشمان آنان را کور کنند. ( از الاعلام زرکلی از التاج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس