عرکی

لغت نامه دهخدا

عرکی. [ ع َ رَ کی ی ] ( ع اِ ) ماهیگیر. ( منتهی الارب ). صاید ماهی. ( از اقرب الموارد ). || کشتیبان. ( منتهی الارب ). ملاح. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَرَک ، و جمع الجمع عُروک. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

عرکی.[ ع َ رَ کی ی ] ( اِخ ) اسمی است شبیه به نسبت. و آن نام کسی است که از پیامبر ( ص ) در مورد وضو ساختن با آب دریا استفسار کرد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).

فرهنگ فارسی

اسمی است شبیه به نسبت و آن نام کسی است که از پیامبر ( ص ) در مورد وضو ساختن با آب دریا استفسار کرد

پیشنهاد کاربران

بپرس