عروک. [ ع ُ ] ( ع مص ) حائض گردیدن. ( منتهی الارب ). حیض افتادن زن. ( المصادر زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). عَرک. عَراک. و رجوع به عرک شود. عروک. [ ع ُ ] ( ع اِ ) ج ِ عَرکی . ( منتهی الارب ). جج ِ عرکی ، که صیاد ماهی باشد. و از آن جمله است «علیکم ما صادت عروککم ». ( از اقرب الموارد ).