عروش
لغت نامه دهخدا
عروش. [ ع ُ ] ( ع اِ ) ج ِ عَرش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عرش شود : همی بینید که عروش و بارگاه دواوین او مهدوم و مهدود... ( ترجمه تاریخ یمینی ص 454 ). || خانه های مکه. ( ناظم الاطباء ). بیوت مکه. ( اقرب الموارد ). رجوع به عرش شود.
عروش. [ ع ُ ] ( اِخ ) ( دارالَ... ) قریه یا آبی است در یمامه. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کلمه ( عروش ) جمع ( عرش ) است ، که به معنای داربست و آلاچیق است ، یعنی سقفی که بر روی پایه هائی زده می شود، تا بوته های مو را روی آن بخوابانند.
اسم دختر من عروش است که اسم عربى است و معنی این میشود فرشتهء جنت