عروسک زن.[ ع َ س َ زَ ] ( نف مرکب ) عروسک زننده. آنکه مباشر «عروسک » و منجنیق باشد. ( از آنندراج ). آنکه عروسک ( منجنیق ) را بکار اندازد. رجوع به عروسک شود : عروسک زنانی چو دیوان شموس خجل گشته زآن قلعه چون عروس.نظامی.بر آن شد که رو در حصارش زندعروسک زنان زیر خاکش کند.میرخسرو ( از آنندراج ).