عروس وار

لغت نامه دهخدا

عروس وار. [ ع َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) چون عروس. چون بیوک. عروس مانند :
گاهی عروس وار به پیش آید
با گوشوار و یاره و با افسر.
ناصرخسرو.
تو هفت طوف کرده و مکه عروس وار
هرهفت کرده پیش تو و عشق دان شده.
خاقانی.
آراسته کن عروس وارم
بسپار به خاک پرده دارم.
نظامی.

فرهنگ فارسی

چون عروس چون بیوک

پیشنهاد کاربران

بپرس