عروس فریبکار یک رمان از مارگارت اتوود است که اولین بار توسط مک کللند و استوارت در سال ۱۹۹۳ منتشر شد.
رمان در تورنتوی امروزی می گذرد. داستان سه زن است و خاطرات آنها دربارهٔ زینیا دوست قدیمی و کینه توزشان. رز، کاریس و تونی که روابط عاشقانه شان سالها قبل با خیانت یک دوست مشترک به اسم زینیا خراب شده بود، از همان زمان ماهی یک بار در یک رستوران یکدیگر را ملاقات می کنند. تا اینکه یک روز در یکی از همین قرارها، آنها زینیا را دیدند. تا آن روز تصور آنها این بود که زینیا پس از دوره دانشگاه درگذشته است. سپس رمان به زمان گذشته می رود تا نشان دهد زینیا چگونه روابط عاشقانه این سه زن را خراب کرد. راوی این رمان که گاه در زمان گذشته و گاه در حال با تکنیک فلاش بک دررفت وآمد است، سوم شخص بوده و از زاویه دید رز، کاریس و تونی روایت می شود. زینیا به هر زنی نسخه متفاوتی از بیوگرافی خود را می دهد که به صورت اختصاصی ساخته شده است تا خود را در دل آن شخص و زندگی او جا کند. اما هیچ کدام از این نسخه ها حقیقت ندارد.
خیانت زینیا به آنها، دلیل دوستی این سه زن با یکدیگر است و اینکه زندگی آنها را به طور غیرقابل برگشتی به هم پیوند می دهد چون قرار ناهار ماهانه آنها درست پس از تشییع جنازه زنیا آغاز می شود.
در حال حاضر، رز، کاریس و تونی هر کدام به صورت جداگانه در اتاق هتل تورنتو با زینیا روبرو می شوند، جایی که او به هر یک از آنها می گوید مردانی که آنها را ترک کرده اند به آنچه لیاقتشان بود رسیده اند. او نسخه های مختلفی از مرگ ساختگی خود را توضیح می دهد که تمام این نسخه ها با توجه به نوع زندگی اش غیرقابل تصور است.
این رمان، مانند بسیاری دیگر از آثار اتوود، به درگیری های قدرت بین زن و مرد می پردازد، و در عین حال مراقبه ای دربارهٔ ماهیت دوستی، قدرت و اعتماد زن است. شخصیت زنیا را می توان به عنوان یک زن کاملاً سودجو در نظر گرفت ( خائنی که از خواهرخواندگی سوءاستفاده استفاده می کند یا یک مزدور منفعت طلب که با حیله گری از «جنگ بین دو جنس» برای پیشبرد منافع خود استفاده می کند )
تفسیری دیگر، زنیا را نوعی فرشته نگهبان برای زنان قلمداد می کند و آنها را از دست مردان بی لیاقت نجات می دهد. این گزاره با توجه به داستان کوتاه مستقلی از اتوود، «من زینیا را با دندان های قرمز براق خواب دیدم» برداشت شده است، که شخصیت های آن مشابه این رمانند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفرمان در تورنتوی امروزی می گذرد. داستان سه زن است و خاطرات آنها دربارهٔ زینیا دوست قدیمی و کینه توزشان. رز، کاریس و تونی که روابط عاشقانه شان سالها قبل با خیانت یک دوست مشترک به اسم زینیا خراب شده بود، از همان زمان ماهی یک بار در یک رستوران یکدیگر را ملاقات می کنند. تا اینکه یک روز در یکی از همین قرارها، آنها زینیا را دیدند. تا آن روز تصور آنها این بود که زینیا پس از دوره دانشگاه درگذشته است. سپس رمان به زمان گذشته می رود تا نشان دهد زینیا چگونه روابط عاشقانه این سه زن را خراب کرد. راوی این رمان که گاه در زمان گذشته و گاه در حال با تکنیک فلاش بک دررفت وآمد است، سوم شخص بوده و از زاویه دید رز، کاریس و تونی روایت می شود. زینیا به هر زنی نسخه متفاوتی از بیوگرافی خود را می دهد که به صورت اختصاصی ساخته شده است تا خود را در دل آن شخص و زندگی او جا کند. اما هیچ کدام از این نسخه ها حقیقت ندارد.
خیانت زینیا به آنها، دلیل دوستی این سه زن با یکدیگر است و اینکه زندگی آنها را به طور غیرقابل برگشتی به هم پیوند می دهد چون قرار ناهار ماهانه آنها درست پس از تشییع جنازه زنیا آغاز می شود.
در حال حاضر، رز، کاریس و تونی هر کدام به صورت جداگانه در اتاق هتل تورنتو با زینیا روبرو می شوند، جایی که او به هر یک از آنها می گوید مردانی که آنها را ترک کرده اند به آنچه لیاقتشان بود رسیده اند. او نسخه های مختلفی از مرگ ساختگی خود را توضیح می دهد که تمام این نسخه ها با توجه به نوع زندگی اش غیرقابل تصور است.
این رمان، مانند بسیاری دیگر از آثار اتوود، به درگیری های قدرت بین زن و مرد می پردازد، و در عین حال مراقبه ای دربارهٔ ماهیت دوستی، قدرت و اعتماد زن است. شخصیت زنیا را می توان به عنوان یک زن کاملاً سودجو در نظر گرفت ( خائنی که از خواهرخواندگی سوءاستفاده استفاده می کند یا یک مزدور منفعت طلب که با حیله گری از «جنگ بین دو جنس» برای پیشبرد منافع خود استفاده می کند )
تفسیری دیگر، زنیا را نوعی فرشته نگهبان برای زنان قلمداد می کند و آنها را از دست مردان بی لیاقت نجات می دهد. این گزاره با توجه به داستان کوتاه مستقلی از اتوود، «من زینیا را با دندان های قرمز براق خواب دیدم» برداشت شده است، که شخصیت های آن مشابه این رمانند.
wiki: عروس فریبکار