عروان

لغت نامه دهخدا

عروان. [ ع ُرْ ] ( ع اِ ) گیاهی است ، یا آنچه در زمستان برگش نیفتد. ( منتهی الارب ). نام گیاهی که در زمستان برگش نیفتد و سبز بماند. ( ناظم الاطباء ).

عروان. [ ع ُرْ ] ( اِخ ) نام کوهی است. وگویند نام جایگاهی است. و آن را به فتح اول نیز خوانده اند. ( از معجم البلدان ). و رجوع به عَروان شود.

عروان. [ ع َرْ ] ( اِخ ) همان عُروان است جز آنکه به فتح اول خوانده شده. و گویند آن کوهی است در فلاتی بنام عَروی ̍. و برخی آن را کوهی در مکه دانسته اند که طائف بر بالای آن واقع شده است و قبایل هذیل در آنجا ساکنند. و در حجاز محلی مرتفعتر از این کوه یافت نشود بدین سبب آب و هوای طائف معتدل شده است. و گویند در این محل آب یخ می بندد و آن را تنها نقطه ای از حجاز دانسته اند که یخبندان آب در آن موجود است. ( از معجم البلدان ). و رجوع به عُروان شود.

عروان. [ ع ُرْ ] ( اِخ ) ابن جشم بن عبدشمس وائل بن الغوث. از اجداد جاهلی است. رجوع به عروانی شود.

عروان. [ ع ُرْ ] ( اِخ ) ابن کنانةبن خزیمة. از اجداد جاهلی است. رجوع به عروانی شود.

فرهنگ فارسی

ابن کنانه بن خزیمه از اجداد جاهلی است

پیشنهاد کاربران

بپرس