عرو
لغت نامه دهخدا
عرو. [ ع َرْوْ] ( ع ص ) خالی و پری. ( منتهی الارب ). أنا عرو منه ؛ خالی از او هستم. فلان عرو من الذنوب ؛ بر او گناهی نیست. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه اهتمام امور نکند. ( منتهی الارب ). کسی که به امر توجه نکند و اهتمام نورزد. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) کرانه. ( منتهی الارب ). ناحیه. ( اقرب الموارد ). ج ، أعراو. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
wikialkb: ریشه_عرو
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید