عرم
لغت نامه دهخدا
عرم. [ ع َ ] ( ع اِ ) چربش. ( منتهی الارب ). دسم. ( اقرب الموارد ). || باقی مانده در دیگ. ( منتهی الارب ). بقیه دیگ. ( از اقرب الموارد ). || گوی که فراهم آمدنگاه آب باشد. ( منتهی الارب ). ج ، عُرمان.
عرم. [ ع َرَ ] ( ع مص ) نرم و سست گردیدن استخوان. ( از منتهی الارب ). عرم العظم ؛ دود و بوی آن استخوان برخاست از پختن. ( از اقرب الموارد ).
عرم. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) سیاهی سپیدی آمیخته ، در هر چه باشد. یا خجک زدن از سیاهی و سپیدی. ( منتهی الارب ). سیاهیی که با سپیدی مخلوط باشد، در هر چه باشد. و یا اینکه نقطه نقطه باشد از آنها بی آنکه نقطه ها وسیع گردد. ( از اقرب الموارد ). || سپیدی است بر لب گوسپند. || گوشت ناپخته. ( منتهی الارب ). لحم و گوشت. ( از اقرب الموارد ). گوشت بی استخوان. ( برهان ). || بیضه سنگخوار. ( منتهی الارب ).
عرم. [ ع َ رِ ] ( ع اِ ) نوعی از ماهی باشد که اهل مغرب آن را سردین و به یونانی سماریس خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). ماهیی است که اهل مغرب سردین ،و بیونانی دبس نامند. ( تحفه حکیم مؤمن ). سماریس است. ( مخزن الادویه ). و رجوع به ساردین و سردین شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع عرمه ۱ - سدها بندها ۲ - باران های شدید .
جمع عرمه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی عَرِمِ: سد در مقابل رودخانه ، که آب را حبس میکند - باران سیل آسا (منظور از سیل عرم عذابی است که شامل مردم سبأ شد وسدی که برروی رودخانه بسته بودند شکسته شد وباعث هلاک آن قوم تبه کار گردید)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
wikialkb: ریشه_عرم
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید