عرق راندن

لغت نامه دهخدا

عرق راندن. [ ع َ رَ دَ ] ( مص مرکب ) شرمنده شدن. ( از آنندراج ). عرق ریختن. || سعی در کاری کردن. ( از آنندراج ) :
به حیرتم که قدم سودگان دشت حجاز
به راه کعبه چه گرم اند در عرق رانی.
طالب آملی ( از آنندراج ).
عرق ریختن. رجوع به عرق ریختن شود.

فرهنگ فارسی

شرمنده شدن عرق ریختن

پیشنهاد کاربران

بپرس