عرق دار

لغت نامه دهخدا

عرق دار. [ ع َ رَ ] ( نف مرکب ) عرق دارنده.دارای عرق. ( ناظم الاطباء ). کسی که عرق کرده باشد. دارای عرق. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه خوی کرده است. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). که بر اندام خوی آورده باشد. || ( ق مرکب ) در حالت عرق. ( ناظم الاطباء ). در حال عرق داشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): عرق دارآب سرد نباید خورد. عرقدار آب یخ خوردن خوب نیست.

پیشنهاد کاربران

بپرس