این دنیایی که در آن زندگی می کنیم و به آن تعلق داریم در نوع خاص و ویژه خویش همیشه در قدم های هشتم یعنی پس از وقوع مه بانگ های هشتم از نو به ظهور و پیدایش و کثرت می رسد و عمر کیهانی خودرا بهمراه اجزاء طی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
می نماید و آنهم هر بار در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی برتر نسبت به مراتب و درجات قبلی و الا آخر تا معاد علمی ( نه معاد دینی ) . در این زمینه یعنی ظهورات و پیدایش های متوالی، می توان فاکتور 8n را به سهولت به خاطر سپرد. n عبارت است از اعداد صحیح و طبیعی از یک تا یک حد معین. کالبد ذهنی به معنای یک کالبد نمی باشد که از جنس یا عنصر یا جوهر و یا خمیرمایه ذهنی ساخته یا آفریده شده باشد بلکه به معنای یک کالبد تولید شده یا تافته و بافته و تنیده شده توسط ذهن پریشان بعضی آدم های تخیل گر و وهمگرا که در بیرون یا در خارج از ذهن آنان هیچگونه مصداق یا نمونه واقعی و عینی یافت نمی شود، بلکه یک موجود مفهومی و اوهامی می باشد و نه یک موجود حقیقی و واقعی و عینی. انسان می تواند بجای کالبد های ذهنی از کالبد های هندسی استفاده کند که بسیار خوب تر و زیبا ترند و با کالبد های فیزیکی هیچگونه عمل و عکس العملی ندارند و هیچ موجودی را تسخیر نمی کنند و پس از مرگ و جدایی از کالبد فیزیکی ( کالبد مادی - روانی - روحی ) تا تولد مجدد همان کالبد فیزیکی در این دنیا ( پس از وقوع مه بانگ هشتم ) در بخش غیبی همین دنیا از زندگی بهشتی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی برخوردار خواهند شد و کلیه آرزوی های نیک آنها پشت سرهم و هرکدام به نوبه خاص و ویژه خویش برآورده خواهند گردید، بدون اینکه در روند برآورده شدن آرزوها کوچکترین ضرر یا زیان و یا خسارتی به موجودات دیگر وارد شود.
عرفان حلقه یا حلقه عارف ؟
مادون درمانی بجای فرا درمانی !! اول پایین را درمان کن تا متعاقب آن بالا شفا یابد. یا به عبارتی دیگر : عروس و یا محبوبه عارف پا برهنه است و شکمش گرسنه و عارف بجای رفع پا برهنگی و گرسنگی در صدد آرایش و بزک چهره او می باشد. اضافه کردن پسوند وصفی حلقه به واژه عرفان یک صنع عجیب الخلقه می باشد. منظور از حلقه چیست ؟ آیا منظور بنیانگذار این خط شهودی اشاره به گردش دایره ای یا حلقه وار هستی و وجود است ؟ بهر حال عرفان بطور کلی دو نوع است : یکی دینی و دیگری علمی. عارف دینی در سیر و سلوک خویش متکی و وفادار به آیات و روایات و احادیث و حامی سرسخت یوغ شریعت است و هرگز اجازه ندارد پا از دایره معارف دینی فرا تر نهد. عارف دینی به دو جهان فانی و باقی جدا و مستقل از هم باور دارد و علاوه بر آن به قیامت و معاد دینی و رستاخیز مردگان اعتقاد دارد و سعی می کند در باطن الفاظ و کلمات و عبارات دینی ، معانی آنها را کشف نماید و به شهود برساند. از طرفی دیگر در صدد احساس و لمس مستقیم و بلا واسطه حقیقت اشیاء و موجودات و خداوند می باشد . عارف علمی به خداوند اعتقاد دارد اما به معارف دینی متکی نمیشود بلکه به اکتشافات علوم طبیعی و تجربی توجه دارد، زیرا معتقد است که طبیعت و انسان و موجودات و کیهان توسط خداوند خلق شده اند و شناخت خداوند بدون شناخت طبیعت و موجودات طبیعی و کیهان غیر قابل شناخت می باشد. اگر تنها یک فرد انسانی بتواند ثابت نماید که خداوند متعال حتا یک جمله دو یا سه کلمه ای ( چه رسد به صد جمله ) در گوش سر پیامبران بطور مستقیم یا غیر مستقیم زمزمه کرده است، آنگاه همه عارفان علمی تا قیامت مطیع و بنده و غلام آن فرد خواهند شد . انسان عاقل به یک رویداد شهادت می دهد که با چشمان سر خویش آنرا مشاهده نموده باشد. به عنوان مثال اگر حسنی خود شاهد یک تصادف نبوده باشد و در دادگاه بر اساس قول پسر عمه اش به نام حسینی که با چشمان سرخود تصادف را دیده باشد و آنرا مو به مو با خلوص نیت برای حسنی تعریف کرده باشد، برای قاضی دادگاه چنین شهادتی دست اول محسوب نمی شود بلکه یک نقل قول. لذا پیروان شریف و موئمن ادیان با چه حقی شهادت میدهند که بنیانگذار دین و مخترع یوغ شریعتی که پیرو و وفادار به آنند، فرستاده و رسول خداوند می باشد ؟ با چه حقی ؟ آیا هارون برادر موسا با گوش سر خود می شنید که خدای آبراهام و ایساّک ( ایسا اک ) و یعقوب با موسا حرف زده باشد ؟ آیا خلفای اربعه صدر اسلام یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و علی با گوش های سر خود می شنیدند که جبرئیل با بنیانگذار دین و مخترع یوغ شریعت اسلام حرف می زده است ؟ حقیقت این است که خداوند متعال از طریق زبان پرندگان و چرندگان و خزندگان و انسان و بطور کلی از طریق زبان کلیه موجودات زنده در حال گفت و شنود با خویشتن به سر می برد. شاید در گوش انسانی علامت تعجب " واو " یا wow را زمزمه کرده باشد. اما از دیدگاه عارف علمی محال است که خداوند یک جمله کامل و معنی دار را در گوش کسی نجوا کرده باشد. ضمنا هندوان و مصریان و یونانیان باستان به حلول روان باور داشتند و نه حلول روح. و ایرانیان باستان به دوگانگی تن و جان باور داشته اند و گاهی اوقات هم از کلمه روان استفاده کرده اند. کلمات نفس و روح از طریق ادیان ابراهیمی وارد ادبیات جهان گردیده اند. در این زمینه حقیقت این است که نه نفس یا روح و نه روان هیچکدام عامل حیات بخش نیستند بلکه تنها جان عامل بخشندگی و گیرندگی حیات و زندگی می باشد. جسم و روح و روان مسالح سخت افزاری و نرم افزاری اند و هرکدام حیات خویش را از مرجع ساکن و آرام و پیوسته جان به هنگام بسته شدن نطفه دریافت می کنند و در لحظه مرگ آنرا دو باره جهت حفظ و نگه داری به جان می سپارند. جان پیوسته ترین و ساکن ترین بخش بنیادی خداوند می باشد و به همین دلیل ناخودآگاه بعضی شاعران و عارفان بزرگ مسلمان فارسی زبان، خداوند را جان جانان نامیده اند. البته آن بزرگواران به تعلق گرفتن جان به تن و پریدن آن از تن در لحظه مرگ باور داشته اند که حقیقت ندارد. کلیه ذرات نور و انرژی و ذرات اتمی و زیر اتمی در اقیانوس آرام و بیکران جان در حرکت و فعل و انفعال اند و ذره یا موجی بودن آنها جان را مشبک نمی نماید بلکه جان از درون جسمانیت آنها پیوستگی خویش را حفظ می نماید. حتا مرز و محیط ساکن و ثابت و نفوذ ناپذیر جهان های بیشمار هم پیوستگی جان را به ناپیوستگی تبدیل نمیکنند. اجرای طرح خلقت و آفرینش در اولین قدم از تقسیم اراضی پهنه بینهایت و بیکرانی به واحد های محدود و متناهی و یکسان کیهانی یا جهانی آغاز گردیده است که عملی پایان ناپذیر می باشد ( مگر خدای علمی بخواهد ) و در قدم دوم از طریق وقوع اولین مهبانگ، نیم سفر های نزولی در مجموعه ای از جهان های اولیه آغاز گردیده است. مه بانگ ها در سیر نزولی و صعودی هرکدام هفت تا می باشند. بعد از وقوع هر مه بانگی یکی از مراتب هفتگانه عالم غیب یا هستی یا وجود در قالب یک عالم شهودی به ظهور می رسد. هرکدام از مراتب هفتگانه وجود دارای لایه های بیشماری اند که هرکدام تعداد وسیعی از از اسماء و صفات الاهی را در بر گرفته اند. هرکدام از این لایه ها به نوبت خود بعد از یک دوره هفت تایی به ظهور می رسند و توسط انسان و موجودات زنده دیگر تجربه میگردند. البته تعداد لایه های هفت مرتبه وجود از دیدگاه محدود ما انسان ها بی شمار می باشند و نه از دیدگاه غیر متناهی خداوند. لذا بر خلاف باور و دیدگاه حکیمان و شاعران و عارفان دینی، واقعیت عینی که با آن مواجه هستیم و به آن تعلق داریم و درآن زندگی می کنیم، جلوه و تجلی و ظهور کامل حق تعالی نیست بلکه یکی از لایه های یکی از مراتب هفتگانه وجود خداوند و آنهم در یک قطره ناچیز کیهانی در کنار قطرات بیشمار کیهانی در پهنه لایه تنهای و بیکرانی. امیدوارم همانطور که این حقیر از این راه حیران عظمت بیکران خداوند و نظام احسن خلقت و آفرینش گردیده است و حقیقت را احساس و لمس می نماید، خوانندگان گرامی فارسی زبان و ایرانی این سایت هم بتوانند حقیقت خداوند را از این طریق احساس و لمس نمایند و فکر نکنند که حقیقت خداوند و خلقت و آفرینش جهان و انسان و موجودات تنها از طریق آیات و روایات و احادیث انبیاء و اولیاء و نظام های فلسفی و حکمی و دیوان های شعر و عرفان دینی و تفاسیر و شرح های آنان ممکن و میسر است. از دیدگاه عرفان علمی خداوند متعال نیازمند ستایش و نیایش و مناجات و عبادات و طاعات و بندگی و اجرای واجبات دینی توسط انسان نمی باشد. این اعمال دست و پاگیر و تلف کننده عمر و انرژی و وقت، میراث بجای مانده دوران بت پرستی و نظام های برده داری و فئودالی می باشند و به هیچ وجه هیچگونه ربطی به رضا و امر و قضا و قدر الهی ندارند.
... [مشاهده متن کامل]
مادون درمانی بجای فرا درمانی !! اول پایین را درمان کن تا متعاقب آن بالا شفا یابد. یا به عبارتی دیگر : عروس و یا محبوبه عارف پا برهنه است و شکمش گرسنه و عارف بجای رفع پا برهنگی و گرسنگی در صدد آرایش و بزک چهره او می باشد. اضافه کردن پسوند وصفی حلقه به واژه عرفان یک صنع عجیب الخلقه می باشد. منظور از حلقه چیست ؟ آیا منظور بنیانگذار این خط شهودی اشاره به گردش دایره ای یا حلقه وار هستی و وجود است ؟ بهر حال عرفان بطور کلی دو نوع است : یکی دینی و دیگری علمی. عارف دینی در سیر و سلوک خویش متکی و وفادار به آیات و روایات و احادیث و حامی سرسخت یوغ شریعت است و هرگز اجازه ندارد پا از دایره معارف دینی فرا تر نهد. عارف دینی به دو جهان فانی و باقی جدا و مستقل از هم باور دارد و علاوه بر آن به قیامت و معاد دینی و رستاخیز مردگان اعتقاد دارد و سعی می کند در باطن الفاظ و کلمات و عبارات دینی ، معانی آنها را کشف نماید و به شهود برساند. از طرفی دیگر در صدد احساس و لمس مستقیم و بلا واسطه حقیقت اشیاء و موجودات و خداوند می باشد . عارف علمی به خداوند اعتقاد دارد اما به معارف دینی متکی نمیشود بلکه به اکتشافات علوم طبیعی و تجربی توجه دارد، زیرا معتقد است که طبیعت و انسان و موجودات و کیهان توسط خداوند خلق شده اند و شناخت خداوند بدون شناخت طبیعت و موجودات طبیعی و کیهان غیر قابل شناخت می باشد. اگر تنها یک فرد انسانی بتواند ثابت نماید که خداوند متعال حتا یک جمله دو یا سه کلمه ای ( چه رسد به صد جمله ) در گوش سر پیامبران بطور مستقیم یا غیر مستقیم زمزمه کرده است، آنگاه همه عارفان علمی تا قیامت مطیع و بنده و غلام آن فرد خواهند شد . انسان عاقل به یک رویداد شهادت می دهد که با چشمان سر خویش آنرا مشاهده نموده باشد. به عنوان مثال اگر حسنی خود شاهد یک تصادف نبوده باشد و در دادگاه بر اساس قول پسر عمه اش به نام حسینی که با چشمان سرخود تصادف را دیده باشد و آنرا مو به مو با خلوص نیت برای حسنی تعریف کرده باشد، برای قاضی دادگاه چنین شهادتی دست اول محسوب نمی شود بلکه یک نقل قول. لذا پیروان شریف و موئمن ادیان با چه حقی شهادت میدهند که بنیانگذار دین و مخترع یوغ شریعتی که پیرو و وفادار به آنند، فرستاده و رسول خداوند می باشد ؟ با چه حقی ؟ آیا هارون برادر موسا با گوش سر خود می شنید که خدای آبراهام و ایساّک ( ایسا اک ) و یعقوب با موسا حرف زده باشد ؟ آیا خلفای اربعه صدر اسلام یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و علی با گوش های سر خود می شنیدند که جبرئیل با بنیانگذار دین و مخترع یوغ شریعت اسلام حرف می زده است ؟ حقیقت این است که خداوند متعال از طریق زبان پرندگان و چرندگان و خزندگان و انسان و بطور کلی از طریق زبان کلیه موجودات زنده در حال گفت و شنود با خویشتن به سر می برد. شاید در گوش انسانی علامت تعجب " واو " یا wow را زمزمه کرده باشد. اما از دیدگاه عارف علمی محال است که خداوند یک جمله کامل و معنی دار را در گوش کسی نجوا کرده باشد. ضمنا هندوان و مصریان و یونانیان باستان به حلول روان باور داشتند و نه حلول روح. و ایرانیان باستان به دوگانگی تن و جان باور داشته اند و گاهی اوقات هم از کلمه روان استفاده کرده اند. کلمات نفس و روح از طریق ادیان ابراهیمی وارد ادبیات جهان گردیده اند. در این زمینه حقیقت این است که نه نفس یا روح و نه روان هیچکدام عامل حیات بخش نیستند بلکه تنها جان عامل بخشندگی و گیرندگی حیات و زندگی می باشد. جسم و روح و روان مسالح سخت افزاری و نرم افزاری اند و هرکدام حیات خویش را از مرجع ساکن و آرام و پیوسته جان به هنگام بسته شدن نطفه دریافت می کنند و در لحظه مرگ آنرا دو باره جهت حفظ و نگه داری به جان می سپارند. جان پیوسته ترین و ساکن ترین بخش بنیادی خداوند می باشد و به همین دلیل ناخودآگاه بعضی شاعران و عارفان بزرگ مسلمان فارسی زبان، خداوند را جان جانان نامیده اند. البته آن بزرگواران به تعلق گرفتن جان به تن و پریدن آن از تن در لحظه مرگ باور داشته اند که حقیقت ندارد. کلیه ذرات نور و انرژی و ذرات اتمی و زیر اتمی در اقیانوس آرام و بیکران جان در حرکت و فعل و انفعال اند و ذره یا موجی بودن آنها جان را مشبک نمی نماید بلکه جان از درون جسمانیت آنها پیوستگی خویش را حفظ می نماید. حتا مرز و محیط ساکن و ثابت و نفوذ ناپذیر جهان های بیشمار هم پیوستگی جان را به ناپیوستگی تبدیل نمیکنند. اجرای طرح خلقت و آفرینش در اولین قدم از تقسیم اراضی پهنه بینهایت و بیکرانی به واحد های محدود و متناهی و یکسان کیهانی یا جهانی آغاز گردیده است که عملی پایان ناپذیر می باشد ( مگر خدای علمی بخواهد ) و در قدم دوم از طریق وقوع اولین مهبانگ، نیم سفر های نزولی در مجموعه ای از جهان های اولیه آغاز گردیده است. مه بانگ ها در سیر نزولی و صعودی هرکدام هفت تا می باشند. بعد از وقوع هر مه بانگی یکی از مراتب هفتگانه عالم غیب یا هستی یا وجود در قالب یک عالم شهودی به ظهور می رسد. هرکدام از مراتب هفتگانه وجود دارای لایه های بیشماری اند که هرکدام تعداد وسیعی از از اسماء و صفات الاهی را در بر گرفته اند. هرکدام از این لایه ها به نوبت خود بعد از یک دوره هفت تایی به ظهور می رسند و توسط انسان و موجودات زنده دیگر تجربه میگردند. البته تعداد لایه های هفت مرتبه وجود از دیدگاه محدود ما انسان ها بی شمار می باشند و نه از دیدگاه غیر متناهی خداوند. لذا بر خلاف باور و دیدگاه حکیمان و شاعران و عارفان دینی، واقعیت عینی که با آن مواجه هستیم و به آن تعلق داریم و درآن زندگی می کنیم، جلوه و تجلی و ظهور کامل حق تعالی نیست بلکه یکی از لایه های یکی از مراتب هفتگانه وجود خداوند و آنهم در یک قطره ناچیز کیهانی در کنار قطرات بیشمار کیهانی در پهنه لایه تنهای و بیکرانی. امیدوارم همانطور که این حقیر از این راه حیران عظمت بیکران خداوند و نظام احسن خلقت و آفرینش گردیده است و حقیقت را احساس و لمس می نماید، خوانندگان گرامی فارسی زبان و ایرانی این سایت هم بتوانند حقیقت خداوند را از این طریق احساس و لمس نمایند و فکر نکنند که حقیقت خداوند و خلقت و آفرینش جهان و انسان و موجودات تنها از طریق آیات و روایات و احادیث انبیاء و اولیاء و نظام های فلسفی و حکمی و دیوان های شعر و عرفان دینی و تفاسیر و شرح های آنان ممکن و میسر است. از دیدگاه عرفان علمی خداوند متعال نیازمند ستایش و نیایش و مناجات و عبادات و طاعات و بندگی و اجرای واجبات دینی توسط انسان نمی باشد. این اعمال دست و پاگیر و تلف کننده عمر و انرژی و وقت، میراث بجای مانده دوران بت پرستی و نظام های برده داری و فئودالی می باشند و به هیچ وجه هیچگونه ربطی به رضا و امر و قضا و قدر الهی ندارند.
... [مشاهده متن کامل]