سپه گرد کرد اندران ، رشنواد
عرضگاه بنهاد و روزی بداد.
فردوسی.
عرضگاه و دیوان بیاراستندکلید در گنجها خواستند.
فردوسی.
سپهبد بشد تا عرضگاه شاه بفرمود تا پیش او شد سپاه.
فردوسی.
به عرضگاه تو لشکر چنانکه پار نبودهزار و هفتصد و اند پیل بد به شمار.
فرخی.
گفت این فراخ و پهنا دشت گشاده چیست گفتم که عرضگاه بشد بی عدد سپاه.
فرخی.
لشکرگه سفاهت من عرض داد دیومن ایستاده همره عارض به عرضگاه.
سوزنی.
عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند.
خاقانی.
فردا که عرضگاه محشر و هول و فزع اکبر باشد. این اهمال و امهال را چه حجت آرد. ( سندبادنامه ص 217 ).ز بس غارت آوردن از بهر شاه
غنیمت نگنجیددر عرضگاه.
نظامی.
شها منم که بلا را بجز فضای دلم بگاه عرض سپه نیست عرضگاه سپاه.
عرفی ( از آنندراج ).