حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یاد است
عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی.
ابن یمین.
آن قصه غلبه گرگ را عرضه داشتم. ( انیس الطالبین ص 154 ). || ارائه دادن. نشان دادن. ( فرهنگ فارسی معین ). عرض.( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). عرض کردن. عرضه کردن. به معرض درآوردن. از مدنظر کسی گذراندن. فرا پیش کسی داشتن : گفت... مواضعه نویسم تا فردا بر رای عالی زاده اﷲ علوا عرضه دارند. ( تاریخ بیهقی ص 147 ). خدمتگاری را که انیس انس و عیبه اسرار زن تواند بود تهدید و تشدیدی عرضه داشت. ( سندبادنامه ص 100 ).که دارد در همه آفاق زهره
که عرضه دارد این نقد نبهره.
شیخ عطار ( از آنندراج ).
ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را.
سعدی ( خواتیم ).
عرضه داشتن. [ ع ُ ض َ / ض ِ ت َ ] ( مص مرکب ) لیاقت داشتن و سزاوار بودن. ( ناظم الاطباء ). لیاقت داشتن. قابلیت داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ).