ز هرگونه نو جانور صدهزار
کند عرض هزمان درین عرضه زار.
اسدی.
به هر شهرکی ببردندی و خط بیاع بدان عرض کردندی به سود بازخریدندی ناگشاده. ( فارسنامه ابن البلخی ص 146 ). روزی بر سلیمان علیه السلام اسب عرض کردند، وی گفت شکر خدای تعالی را که دو باد را فرمان بردار من کرد. ( نوروزنامه ). من میخواهم که در این فرصت خویشتن رابر شیر عرض کنم. ( کلیله و دمنه ).به ما بر خدمت خود عرض کردی
جزای آن بخود بر فرض کردی.
نظامی.
یک چندی شحنه ٔزندان را بفرماید عرض زندانیان کردن تا بی گناه را خلاص کند. ( نصیحة الملوک سعدی ).بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد.
حافظ.
پسر خود را محمد مهدی بر ما عرض کرد و او را بما نمود. ( تاریخ قم ص 205 ). بَور؛ عرض کردن شترماده بر شتر نر تا دانسته شود که آبستن است یا نه. ( منتهی الارب ). || سان دیدن. رژه گرفتن. ملاحظه و معاینه افراد سپاهی هنگام عبور از برابر : خبر به مروان بن محمد شد، مردمان را گرد کرد فزون از چهل هزار مرد عرض کرد، و بزمین بلنجر شد. ( ترجمه طبری بلعمی ). نجاشی سپاه عرض کرد هفتاد هزار مرد مقاتل بیرون کرد و به یمن فرستاد. ( ترجمه طبری بلعمی ).همه لشکر رومیان عرض کن
هر آنکس که هستند نو یا کهن.
فردوسی.
پیلان را عرض کردند، هزار و ششصد و هفتاد نر و ماده بپسندیدند. ( تاریخ بیهقی ص 285 ). فرموده بودیم تا پیلان را برانند و به کابل آرند تا عرض کرده آید، کدام وقت رسند. ( تاریخ بیهقی ص 283 ). همه لشکر را عرض کردند و مال ایشان بدادند.( تاریخ بیهقی ص 568 ). || بیان کردن و گفتن. ( ناظم الاطباء ). بیان کردن. و شرح دادن ، کوچکتر به بزرگتر. ( فرهنگ فارسی معین ). گستردن سخن. گسترانیدن سخن را نزد کسی ، ابراز کردن. اظهار کردن.بیشتر بخوانید ...