عرصاف. [ ع ِ ] ( ع اِ ) عرصاف الاًکاف ، چوبی که میان دو «حِنو» مقدم بسته شود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عُرصوف. عُصفور. رجوع به عرصوف و عصفور شود. || تازیانه از پی. || پی دراز،یا یک نوک از پی. || تسمه. || میخ رحل که بر سر حِنو پالان زنند، و آن چهارتا باشد،بر سر هر حنو دو تا. ( منتهی الارب ). یا دو چوب که میان واسط و آخر رحل به چپ و راست بسته شود. || عرصاف من سنام البعیر؛ اطراف مهره پشت شتر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عرصاف الخرطوم ؛ استخوانهای دوتای اندرون بینی. ( منتهی الارب ).استخوانهایی است در خیشوم که خم میشود. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَراصیف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).