عرر

لغت نامه دهخدا

عرر. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) گر. ( منتهی الارب ). جرب. ( اقرب الموارد ). خارش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به یونانی اسم قنطوریون است. ( تحفه حکیم مؤمن ).

عرر. [ ع َ رَ ] ( ع اِمص ) خردی کوهان شتر و بقولی کمی یا رفتگی آن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کوچکی کوهان شتر. خردی و رفتگی کوهان. ( ازناظم الاطباء ). || ( مص ) مبتلی گردیدن به جرب. || خردکوهان گردیدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خردی کوهان شتر و بقولی کمی یا رفتگی آن کوچکی کوهان شتر خردی و رفتگی کوهان

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)

پیشنهاد کاربران

یعنی فَکَم، برگام، پشمام. چرا خودتونم انقد برا یک معنی اذیت میکنید؟😂😂
کسی ک زیاد ضر میرنه

بپرس