عرجد
لغت نامه دهخدا
عرجد. [ ع ُ ج ُدد ] ( ع اِ ) عُرجُد. عرجود. ( اقرب الموارد ). رجوع به عُرجد شود.
عرجد. [ ع ُ ج َدد ] ( ع اِ ) عُرجُدَ. شاخ کج خرمابن. عرجون. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عرجون شود.
عرجد. [ ع ُ ج َ ] ( ع اِ ) شاخ کج نخل. عُرجُد. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید