عربده کردن

لغت نامه دهخدا

عربده کردن. [ ع َ ب َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدمستی کردن. فریاد کردن :
شحنه بود مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند.
نظامی.
هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد.
سعدی.
پسرش خمر خورد و عربده کرد. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بد خویی کردن . ۲ - بدمستی ۳ - نعره زنی . ۴ - نعره زدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس