عراض

لغت نامه دهخدا

عراض. [ ع ِ ] ( ع اِ ) داغی یا خطی است پهناور. ( از اقرب الموارد ). || سرین ستور. ( منتهی الارب ). || آهنی است که سم شتر را به وی داغ کنند تا اثر وی شناخته شود. || کرانه. ( منتهی الارب ). || نیزه. || ابر با رعد و برق. ( مهذب الاسماء ). || شکاف. ( اقرب الموارد ). || عراض الحدیث ، معظم و معتبر آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بعیر ذوعراض ؛ شترکه با دهن با درخت یا خار معارضه کند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || فرزند که پدر خود نشناسد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج ، عُرض.

عراض. [ ع ُ] ( ع ص ) پهناور. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

عراض. [ ع ُ ] ( ع اِ ) ارمغان و آنچه به اهل فرستند. ( منتهی الارب ). تحفه و هدایا. ( از غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ). || آنچه خواربار کن اول پیش کند تا در خواربار او رغبت نمایند. ج ، عراضات.

پیشنهاد کاربران

بپرس