عراز

لغت نامه دهخدا

عراز. [ ع ُرْ را ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عارز. ( از اقرب الموارد ). غیبت کنندگان. ( منتهی الارب ). غیبت کنندگان از مردم. ( ناظم الاطباء ).

عراز. [ ع ِ ] ( ع مص ) معارزة. با همدیگر ستیهیدن. || دور دور یک جانب بودن. || خلاف کردن و با هم خشم گرفتن. || گرفته و ترنجیده گردیدن. ( ناظم الاطباء ).

عراز. [ع ِ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شیر بیشه

پیشنهاد کاربران

بپرس