عر و گوز

لغت نامه دهخدا

عر و گوز. [ ع َرْ رُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عر و تیز. شور و غوغای بی محل. ( آنندراج ) :
بر دماغ حسن چون با دختران ریش خورد
عشوه با آن عروگوز از خویش نفرت می کند.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).
تا کی این کش وفش تقطیع و عروگوز مال
غافلی کآخر تو را صد مایه خجلت داده اند.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).
نگشوده بغیر عروگوزی از وی
این کله دراز کرنایی بوده.
ملاطغرا ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

اره گوز: گوزی که به صورت اره ای بیرون می آید. ( کنایه از زر زیاد )

بپرس